گواهینامه ازدواج
سالهاست که مشاوره پیش از ازدواج در کشور ما اسماً وجود دارد اما در خیلی از موارد به صورت کلیشهای برگزار میشود و آنطور که باید جدی گرفته نمیشود. با توجه به آمار بالای طلاق و آسیبهای مربوط به ازدواجهای نادرست، نیاز به جدی گرفتن هر چه بیشتر مشاوره و آموزشهای پیش از ازدواج داریم. در هیچ کشوری اجازه نمیدهند که کسی بدون گواهینامه رانندگی پشت فرمان بنشیند و این کار را بسیار خطرناک تلقی میکنند، اما درباره انتخاب همسر که مهمترین تصمیم زندگی هر فرد است و زندگی افراد متعددی با هر ازدواج تحتالشعاع قرار میگیرد، نداشتن گواهینامه ازدواج و نگذراندن دورههای آموزشی در این حیطه امری عادی تلقی میشود و هیچ کس در این زمینه نگرانی ندارد. در صورتی که ازدواج کردن بدون داشتن صلاحیت بسیار خطرناکتر از رانندگی بدون گواهینامه است و عواقب آن بیشتر است. برای جوامع پیشرفته امروزی خیلی بد است که هنوز به اهمیت بالای این موضوع پی نبردهاند.
دنبال تأیید خود در جلسه مشاوره نباشیم
یک اتفاق رایج در جلسات مشاوره این است که گاهی فردی اهمیت مشاوره را درک کرده و برای رجوع به مشاور هم اقدام نموده است اما در اصل از صحبت با مشاور، تأییدیه گرفتن و تأیید شدن را دنبال میکند. یعنی میخواهد به همه بگوید که مشاور هم نظرات من را تأیید کرد. در این مواقع زمان اطلاعات دادن به مشاور، اطلاعات را گزینش شده و همراه با سوگیری به مشاور ارائه میدهد تا مشاور را به نظری که خود میخواهد برساند. در مشاوره پیش از ازدواج نباید سعی کنیم با دادن اطلاعات غلط به مشاور دنبال این باشیم که تأیید تصمیماتمان را از مشاور بگیریم. چراکه با این کار فقط خودمان را فریب میدهیم و نتیجهای از زمانی که برای این کار صرف کردهایم نخواهیم گرفت.
همچنین ممکن است بعد از شرکت در یک یا چند جلسه مشاوره پیش از ازدواج متوجه شویم که با نکات آموزشی در این حوزه و اصول و معیارهای صحیح یک ازدواج بسیار بیگانه هستیم. اگر به این نکته پی بردیم اتفاق خوبی است و این مسئله خودش یک قدم به جلو محسوب میشود. در این صورت نیاز به آموزش بیشتر داریم و باید این نکته را جدی بگیریم. یعنی کتابهای بیشتری مطالعه کنیم، کارگاهها و جلسات مشاوره بیشتری را بگذرانیم و از حالت بیگانگی با اصول صحیح یک ازدواج خود را خارج نماییم.
اشباع از آموزش
نکته بسیار کلیدی و شاید مهمترین معضل در روزگار ما آن است که حجم عظیم آثار هنری عاشقانه اعم از موسیقی و فیلم و ... موجب شده در نسلهای جدید یک احساس اشباع از نکات آموزشی شکل بگیرد. یعنی تصور کنند که از نکات آموزشی اشباع هستند و نیازی به آموزش ندارند. وقتی ذهن انسان با یک سری مفاهیم ولو غلط پر میشود، مانند ظرفی که درون آن با چیزی پر شده دیگر جایی برای محتوای جدید نخواهد داشت. بنابراین خیلی سخت میتوان نسلهای جدید را به ضرورت آموزش در این حوزه متوجه نمود. راهحل آن است که ابتدا باید نسبت به محتوایی که ذهنشان را پر کرده بیاعتقاد شوند و به این باور برسند که آن محتوا غلط و مخرب است تا بتوان نکات آموزشی صحیح را در ذهنشآنجایگزین نمود.
معضلی که بعد از آثار هنری چند سالی است اضافه شده آموزشهای زرد فضای مجازی است که هیچ سازوکار سنجشی برای معتبر بودن یا نبودن آن وجود ندارد. علاوه بر آثار هنری، نسلهای جدید با فضای مجازی و هزاران کانال روانشناسی و کانالهایی که در حوزه عشق و رابطه و ... آموزش ارائه میکنند مواجه هستند و در حقیقت به محاصره انواع و اقسام مطالبی که هر روز در حال ارائه است درآمدهاند. در چنین شرایطی نکتهای که پیرامون اشباع از احساس نیاز به مطالب آموزشی گفته شد تشدید میشود و اعتمادبهنفسی کاذب در افراد شکل میگیرد. به این صورت که با اعتماد به داشتههای ذهنی خود، تصمیم مهمی در حوزه انتخاب همسر میگیرند حال آنکه نمیدانند تصمیمشان تحت تأثیر آموزشهای غلط بوده است.
غرب در تکنولوژی پیشرفته است یا فرهنگ؟
یکی از دلایلی که آموزش را جدی نمیگیریم سیطره فرهنگ غربی است که باعث شده تصور کنیم روش صحیح زندگی همین است و راه دیگری وجود ندارد پس نیازی به فکر کردن در این باره نیست. در حقیقت با تقلید میخواهیم کار خود را آسان کنیم. در سالهای اخیر به دلیل پیشرفتهای تمدن غرب، برخی تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گرفتهاند و آن را دلیل پیشرفتهای علمی غرب تلقی میکنند. در صورتی که باید توجه کرد که تمدن غرب در موضوع خانواده دچار افول بوده و در این زمینه پیشرفتی نداشته است. به همین علت وضعیت مشکلات روحی و آمار بیماریهای اعصاب و روان در یک قرن گذشته در کشورهای غربی رو به افزایش بوده است. فقط به عنوان یک نمونه میتوان آمار زیر را که مربوط به مصرف داروهای ضدافسردگی است مشاهده نمود که از میان کشورهای جهان، بیشتر در اروپا و آمریکای شمالی وجود دارد.
نباید تصور کرد که صرفاً با تقلید از ظاهر سبک زندگی غرب میتوان به رشد و پیشرفت رسید. یک قاعده کلی در این جهان وجود دارد و آن اینکه هر چه که ارزشمند باشد آسان به دست نمیآید. کمارزشها آسان به دست میآیند و ارزشمندها نیازمند تلاش و سختی هستند. اگر قرار بود با تقلید ظاهری صرف در نوع پوشش و سبک زندگی غرب، پیشرفت به دست بیاید که پیشرفت کردن امری آسان میشد. هر چه آسان به دست بیاید نیز حتماً چیز ارزشمندی نخواهد بود. کار و تلاشی که موجب پیشرفتهای علمی میشود، یک مسئله است و سبک زندگی و مشکلات فردی ناشی از یک روش زندگی غلط، مسئلهای دیگر است. نباید این دو عرصه را با هم مخلوط کرد.
نکته دیگر آن است که به تعبیر امام خمینی (ره) غرب هر چه بخواهد به ما صادر کند نسخه استعماری آن را صادر میکند نه همان چیزی که خود دارد. برخی از ما تصور میکنیم که تمدن غرب میخواهد فرهنگ خود را به ما تحمیل کند تا ما نیز به پیشرفت برسیم، اما آنها به ما فرهنگ استعماری صادر میکنند. فرهنگ استعماری در یک جمله عبارت است از تزیین و زیبا جلوه دادن سبک زندگی غلطی که تا سالها انسان را اسیر خود میکند و انسان مجبور میشود سالیان زیادی به دنبال ابتداییترین نیازهای خود بدود، بدون اینکه به آنها برسد.
مشورت غلط
یک طرز فکر اشتباه و مخرب در اینجا وجود دارد که موجب شده خیلی از خانوادهها و جوانها نتوانند خود را از مشکلات سبک زندگی غلط نجات دهند. برخی پدر و مادرها و دلسوزان فرهنگی برای جلوگیری از گرایش فرزند خود به سمت فساد و بیبندوباری، برای فرزندشان اینگونه استدلال میکنند که در صورت دچار شدن به این سبک زندگی، از درس و موفقیت شغلی و اینکه در اجتماع جایگاهی پیدا کنی خواهی ماند. در صورتی که این استدلال غلط است و تأثیر تربیتی آن نیز در ذهن جوانان و نوجوانان ناچیز است. چراکه میتوان در سبک زندگی بسیار هم بیبندوبار بود اما در علم و پیشرفت درسی و شغلی نیز بسیار رشد نمود. نمونههای بسیاری از چهرههای مشهور وجود دارد که زندگی شخصیشان زندگی سالمی نبوده اما این سبک زندگیمانع رشد علمی و شغلیشان نیز نشده است.
نکته کلیدی در اینجا این است که میان زندگی و شغل باید یک تفکیک صورت دهیم. اگر ما سبک زندگی غلط را دنبال کنیم، آشفتگیهای بسیار و مشکلات شخصی فراوانی برای ما به وجود خواهد آمد که میتواند ما را حتی تا مرز فروپاشی روانی نیز به پیش ببرد. صرفنظر از اینکه در شغل خود موفق هستیم یا خیر و جایگاه بسیار بالایی داریم یا جایگاهی متوسط و پایین. اصل زندگی است و شغل یک مسئله فرعی. چراکه ما شغل و درآمد را برای زندگی کردن میخواهیم نه اینکه زندگیمان را برای شغل بخواهیم. بنابراین اصل بر این است که بتوانیم یک زندگی توأم با آرامش و بدون مشکلات روحی را سپری کنیم. در نتیجه تبیین این نکته و تفکیک این دو عرصه از یکدیگر برای فهم بهتر آسیبهای اجتماعی و مقابله با آنها ضروری است.
تقلید از فرهنگ خانوادگی
نگرش غلط دیگری که وجود دارد این است که گاهی ما از فرهنگ خانوادگی خود تقلید میکنیم در حالی که هیچ تضمینی وجود ندارد که روش زندگی خانواده و اقوام ما درست باشد. مخصوصاً وقتی اشتباهات آنان و مشکلاتی که برایشان رقم خورده را میبینیم باید متوجه شویم که کامل و بینقص نیستند و حتماً یک جای کارشان عیبی دارد. در این مواقع باید به مسائل خانوادگی و فامیلی به عنوان یک تجربه غلط و یک عبرت نگاه کرد و نباید تصور کرد که مجبور به تقلید هستیم. این مسئله رایجی است و ناشی از همان گرایش به عدم تفکر است. از آنجا که فکر کردن سخت است و تقلید، بسیار آسان و سریع.
یک میل غلط به صورت ناخودآگاه در انسانها وجود دارد که تصور میکنند چون بیش از هر کسی در این دنیا به نزدیکانشان اعتماد دارند و میدانند که بدشان را نمیخواهند، لزوماً افراد متخصصی در امور اجتماعی و امور مربوط به زندگی هستند. در حالی که شاید یک فردی دلسوز ما باشد اما در حوزه ازدواج و انتخاب همسر نه تنها تخصص نداشته باشد بلکه باورهای غلطی در او وجود داشته باشد. بنابراین نباید تقلید از فرهنگ خانوادگی را با آموزش جایگزین نمود و کار خود را راحت کرد. همانطور که پیشتر گفته شد هر چه که ارزشمندتر باشد سختتر به دست میآید و نباید به دنبال این باشیم که کار خود را راحت کنیم. به خصوص در موضوع مهمی مانند انتخاب همسر که تا پایان عمر سرنوشت زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد.