عشق یا ازدواج؟
دوگانه عشق و ازدواج یکی از دوگانههای غلطی است که در سال اخیر در جامعه ما شکل گرفته است. کمکم واژه رابطه دارد با واژه ازدواج جایگزین میشود و تصور افراد به این سمت میرود که یا باید راه عاشق شدن و تجربه کردن روابط عاشقانه را در پیش بگیرند و یا باید ازدواج کنند. گویی در ازدواج و تشکیل خانواده هیچگونه عشقی وجود نخواهد داشت. به خصوص اگر فردی در خانوادهای زندگی کرده باشد که مدام دعواهای مکرر پدر و مادر خود را شاهد بوده و در رابطه پدر و مادر خود کمتر اثری از احترام و همدلی دیده باشد، بیشتر احتمال دارد به این دوگانه غلط باور پیدا کند.
این مسئله تا جایی پیش رفته که برخی از افراد در نسلهای جدید به کلی نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده دید منفی پیدا کردهاند و به دنبال راههای جایگزین میگردند. هدف آن است که به نیاز به عشق و آرامش برسند و تصور میکنند این هدف با ازدواج محقق نمیشود و ازدواج امری است پر از دردسر و مشکلات گوناگون. حقیقت آن است که عشق پایدار و حقیقی و به دور از شعار و تظاهر تنها با تشکیل خانواده محقق خواهد شد. اما نکته اینجاست که در ازدواج باید آموزشهای صحیح پیش از ازدواج را جدی گرفت تا ازدواجی درست انجام داد. در ازدواجهای اشتباه به قدری مشکلات فراوان است که انسانها با این نتیجه میرسند که شاید ازدواج از اساس کاری اشتباه است.
داروینیسم اجتماعی
یکی از بزرگترین مشکلات امروز جوامع مختلف از جمله جامعهایرانی، مفهوم داروینیسم اجتماعی است. داروینیسم بر اساس دو اصل انتخاب طبیعی و بقای اصلح بنا شده است. به این معنی که طبیعت انتخاب میکند که چه موجودی اصلح و قویتر است و باید بقا پیدا کند. سایر موجودات نابود خواهند شد. داروینیسم اجتماعی یعنی همین روند در میان انسانها اتفاق بیافتد. داروینیسم اجتماعی هم در مناسبات اقتصادی شکل میگیرد و هم در مناسبات فرهنگی. چگونگی آن در مناسبات اقتصادی مشخص است؛ عدهای از حق دیگران سهم بیشتری برای خود بر میدارند. اما همین رویه در مناسبات فرهنگی نیز میتواند رقم بخورد. به این صورت که عدهای به خاطر برخورداریهای بیشتر، در تنوعطلبی بیشتر پیش خواهند رفت و سایرین، از حداقل آنچه که حقشان هست بیبهره خواهند ماند. بارها شنیدهایم که فردی رابطه دوستی خود را از دست داده است به این دلیل که طرف مقابل او فردی پولدارتر یا برخوردارتر در جنبههای مختلف را پیدا کرده و آن فرد را به او ترجیح داده است.
سرنوشت قمارباز
داروینیسم اجتماعی موجب میشود افراد یک جامعه به سرنوشت یک قمارباز دچار شوند. یک فرد قمارباز چه در بازی قمار برنده شود و چه بازنده، به قمار اعتیاد پیدا میکند. چون در صورت برنده شدن، مکانیسم پاداش در مغز او فعال میشود و این اعتماد در او شکل میگیرد که پس میتواند از این راه به نتیجه رسید و کسب درآمد کرد. بنابراین در قمار بعدی پول بیشتری را وارد خواهد کرد. در صورت بازنده شدن نیز حس انتقام و جبران ضرر موجب خواهد شد به قمار خود ادامه دهد تا بالاخره بتواند ضرر خود را جبران کند.
وقتی در یک جامعه، ازدواج با روابط دوستی جایگزین شود و حریم میان زن و مرد کمرنگ شود و مسابقه زیبایی و جلب نظر دیگران شکل بگیرد، افراد آنجامعه دقیقاً حال و روز یک فرد قمارباز را در مناسبات زندگی خود تجربه خواهند کرد. قمار یک پدیده اقتصادی است اما همان اتفاقی که در قمار میافتد، در فرهنگ و زندگی نیز تکرار خواهد شد. به این معنا که افراد از تجربه روابط دوستی مختلف، لحظات خوشی را تجربه میکنند و لذتهایی را میچشند و خاطرات خوبی بر جای خواهد ماند. در این لحظات حس برنده بودن به سراغ انسان میآید و فرد میخواهد همین مسیر را ادامه دهد تا زندگی خود را زیباتر کند. اما از آنجا که این خوشیها با مشکلات و رنجهای فراوانی نیز همراه میشود و در نهایت شکست عشقی را تجربه میکنند، اینجاست که فرد احساس بازنده بودن و خسارت میکند و میخواهد هر طور شده این خسارت را جبران کند. بنابراین سعی میکند با ورود به رابطهای جدید این خلأ را جبران کند و این مسیر همواره ادامه مییابد و فرد دچار اعتیاد به روابطی کوتاهمدت و بیسرانجام خواهد شد.
توهم نامحدود پنداشتن محدودها
اساساً چرا داروینیسم اجتماعی روی میدهد؟ دلیل آن خطای شناختیِ «توهم نامحدود پنداشتن محدودها» است. آثار هنری و رسانهها در دنیای امروز باعث میشوند که ما گاهی فراموش کنیم که برخی مفاهیم در این دنیا محدود است و نمیتوان در استفاده از آنها زیادهروی کرد. از آنجا که پول مفهومی محدود است داروینیسم اجتماعی در مناسبات اقتصادی روی میدهد. در مناسبات فرهنگی نیز از آنجا که تعداد انسانها محدود است، برای تنوعطلبی و بهرهمندی بیشتر از ارتباط به جنس مخالف با محدودیت مواجه هستیم و نمیتوانیم آن چیزی که در ذهنمان هست مبنی بر «هر چه بیشتر از لذتهای دنیا بهره بردن» را محقق کنیم.
این مشکل در یک جامعه دینی به این صورت بروز میکند که وقتی افراد با توهم «بیشتر از لذتهای دنیا بهره بردن» سبک زندگی خود را تغییر میدهند و در واقعیت با محدودیت بعضی از مفاهیم روبهرو میشوند، اینگونه تصور میکنند که این احساس محدودیت، ریشه در حدود الهی دارد. بنابراین به شکلی افسارگسیخته به حدود الهی حمله میکنند چراکه این حدود را دلیل احساس محدودیت خود میدانند. در حالی که این محدودیت در ذات برخی از مسائل وجود دارد و مربوط به حدود الهی نیست. همانطور که اشاره شد تعداد انسانها محدود است که موجب میشود تنوعطلبی انسان را گرفتار نماید.
انسان موجودی سیریناپذیر است. فلسفه حدود الهی دقیقاً به خاطر محدود بودن برخی مفاهیم است. چراکه اگر ما بخواهیم با توهم نامحدود بودن محدودها، پاسخ سیریناپذیری خود را در مفاهیم محدود جستجو کنیم، به افسردگی دچار خواهیم شد.
پیامبر (ص) جملهای در این باره دارند:
طالب دنیا 3 ویژگی دارد: غم و اندوهی که پایان ندارد، فقری که بینیازی برایش نیست و گرفتارییای که از آن خلاصی نیست. [1]
ازدواج، تعهد به همسر، رعایت حجاب و ... همگی به خاطر این است که تعداد انسانها محدود است. اما افرادی که این حقیقت را متوجه نشدهاند و به دلیل کثرت عجیب آثار هنری عاشقانه به خطای شناختیای که پیشتر گفته شد دچار شدهاند، این حدود را علت احساس محدودیت خود تصور میکنند. همه اینها منجر به این میشود که در یک جامعه تمایل به ازدواج کمرنگ شده و روابط خارج از ازدواج رایج شود و افراد مانند یک قمارباز به این روابط اعتیاد پیدا کنند و همواره در تکاپو برای جبران ضرر قمار خود باشند.
کینه و انتقام از جنس مخالف
مشکل دیگری که در این شرایط پیش میآید پیدا شدن کینه علیه جنس مخالف و حس انتقام است. وقتی فردی روابط ناموفق متعددی را تجربه میکند، در برخی موارد این فرد دچار یک احساس شکست و کینه علیه تمامی انسانهایی که هم جنسیت با او نیستند میشود. بنابراین به دنبال انتقام میرود. انتقام از هر فردی که بر سر راه او قرار میگیرد و مهم نیست که آیا آن فرد بوده که به او لطمه روحی وارد کرده و شایسته انتقام است یا خیر. در این موارد شاهد هستیم که کارکرد ارتباط با جنس مخالف از حالت مکمل بودن و عشق و محبت و همکاری، به مقابله و دشمنی و رقابت تبدیل میشود.
زن و مرد، مخالف یا مکمل؟
در جامعهای که روابط خارج از ازدواج جایگزین تشکیل خانواده شود، زن و مرد از حالت مکمل یکدیگر، به رقیب و مخالف هم تبدیل میشوند. به جای همکاری و همدلی، رقابت میان زن و مرد به وجود میآید و از نیازها و کششهایی که میان دو جنس وجود دارد به عنوان طعمه برای غلبه بر هم استفاده خواهند کرد. یعنی از صفات جنسیتی به جای آن که برای تکمیل یکدیگر و بقای خانواده استفاده شود، در راستای ضربه زدن به یکدیگر استفاده خواهند شد. در نتیجه به جای آرامش، آشفتگی و به جای دوستی، دشمنی پدید میآید.
نبود حجاب و فرهنگ نامحرم در یک جامعه، این بازی را تشدید خواهد کرد که در جوامع غربی شاهد آن هستیم. برای مثال چون مردان برای تسلط بر زنان از توانایی بیشتری برخوردار هستند، زن از جاذبههای بصری و جنسی خود به عنوان قدرت در مقابل مرد و برای توازن قوا استفاده میکند. چراکه زنان وقتی با خود فکر میکنند که چگونه بر برتریهایی که در مردان وجود دارد غلبه کنند، به این نتیجه میرسند که نقطهضعف مردان جذابیتهایی است که در زنان وجود دارد. این یکی از دلایلی است که شاهد هستیم برخی زنان حجاب را بر نمیتابند. ابتدا این مسئله در جوامع غربی رقم خورد و حجاب از فرهنگ آنان حذف شد و با یک تأخیر حدوداً 100 ساله به جوامع اسلامی نیز کشیده شده است.
در آیه 21 سوره روم میفرماید:
«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَيْها»
شما را زوج آفریدم تا از ارتباط با یکدیگر به آرامش برسید. اما وقتی روابط زن و مرد از چارچوب خانواده خارج میشود به جای آرامش، آشفتگی به بار میآید. همچنین در ازدواجهای اشتباه نیز همین اتفاق رقم میخورد. چرا اینگونه میشود؟ مگر کارکرد زوجیت در خلقت، آرامش نیست؟ پس چرا به آشفتگی میرسیم؟ علت آن است که همان کسی که برای ما زوج آفریده، روش ارتباط و تعامل با او را نیز به ما ارائه کرده است. اما گاهی ما دقیقاً برعکس مسیری که خالق تعیین نموده را میپیماییم.
«مسیر برعکس» لاجرم «نتیجه برعکس» را برای ما رقم خواهد زد.
از رابطه دوستی نمیتوان توقع ازدواج داشت
نکته پایانی آنکه بیشتر انسانها معمولاً علاقهمند به تشکیل خانواده هستند اما گاهی توانایی این کار را ندارند و در نتیجه سبک زندگی جایگزین را جستجو میکنند. اما اشتباه بزرگ آنان این است که از یک رابطه دوستی، توقع همه شرایطی که در یک ازدواج وجود دارد را دارند. از رابطه دوستی نمیتوان توقع ازدواج داشت یعنی این نوع رابطه نمیتواند تمامی جنبههایی که یک ازدواج دارد را برای ما فراهم کند. همچنین نمیتوان به یک نیاز دائمی، پاسخ موقتی داد. اینگونه روابط همواره موقتی هستند و ادامه نمییابند مگر در مواردی که به ازدواج ختم شوند.
به عنوان مثال توقع دارند که طرف مقابل، تنها به آنها وفادار باشد و با شخص دیگری در ارتباط نباشد که این توقع غیرممکن است و هیچ راهی برای رسیدن به این خواسته نیز وجود ندارد. یا خیلی از پسران توقع دارند که حتماً در این ارتباط، روابط جنسی نیز وجود داشته باشد اما با مخالفت از سوی طرف مقابل مواجه میشوند. یکی از بزرگترین مشکلات و آشفتگیهای این نوع روابط همین است که افراد از رابطه خود توقع ازدواج دارند و میخواهند از همه شرایطی که در یک ازدواج وجود دارد برخوردار باشند اما هیچگاه به این هدف نمیرسند و خیلی از خواستههای آنان برآورده نمیشود. چراکه از این نوع روابط نمیتوان توقع وجود شرایط یک ازدواج را داشت.
______________________
پینوشت:
[1] «اَنَا زَعِیمٌ لِمَنْ اَکَبَّ عَلَی الْدُّنْیا بِفَقْرٍ لا غِنَاءَ لَهُ وَ بِشُغْلٍ لا فِراغَ لَهُ وَ حُزْنٍ لا اِنْقِطاعَ لَهُ» - بحارالانوار، ج70، ص81