گاهی اوقات دختران و پسران قبل ازدواج باورهایی دارند که بیشتر شبیه رویا و خیالپردازی است تا واقعیت و اگر با این عقاید وارد زندگی متاهلی بشوند قطعا خیلی زود دلسرد و ناامید خواهند شد و احساسات منفی زیادی رو تجربه می کنند. منشا این باورها می تواند خانواده، رسانه و هر چیزی دیگری باشد
در ادامه به بعضی از این باورهای غلط اشاره می کنم
ما برای ازدواج فقط به عشق نیاز داریم و اگر عاشق باشیم از پس هر مشکلی برمیایم*
زن و شوهر بعد از ازدواج باید همیشه خوشحال باشند*
درباره هر مسئله ای باید نظر موافق و شباهت کامل داشته باشیم*
زن و شوهر باید همه چیز را از گذشته یکدیگر بدانند*
زن و شوهر بعد از ازدواج دیگه نیاز به گفتگو ندارن و باید از چهره و رفتار و حس همدیگه متوجه همه چیز بشن*
مطمئنا هیچ کدام از این موارد در زندگی متاهلی به طور کامل و صد در صدی اتفاق نمی افتد و اگر دو نفری که قرار است ازدواج کنند این عقاید را تعدیل و به دنیای واقعی نزدیک کنند، قطعا می توانند زندگی متاهلی خیلی بهتری را با هم تجربه کنند
یکی از چالش های مهمی که والدین با آنها روبه رو هستند بحث دروغگویی فرزندان است .
خیلی از والدین از اینکه فرزندشان دروغ می گوید ابراز ناراحتی می کنند و در پی درمان آن هستند .
در این نوشتار قصد داریم در این مورد و دلایل آن باهم صحبت کنیم .
یادمان باشد فرزندان ما دروغگو به دنیا نمی آیند ، آنچه باعث دروغگو شدن آن ها می شود رفتار ، عملکرد و واکنش ما به عنوان بزرگسال است که باعث دروغگو شدن آنها می شود .
بسیاری از بچه ها از دروغ گفتن توجه گرفته اند و برای همین است که وقتی یک بار مساله ای را خلاف آن طور که هست بیان می کنند ( نام گذاری مجدد برای دروغگویی ) آن رفتار واکنش متفاوت والدین را به دنبال داشته و برای همین دوباره آن رفتار را تکرار می کنند ، چرا که بعضاً شاهد این هستیم که متأسفانه فرزندانمان از رفتارهای مثبتی که دارند واکنشی از سمت ما والدین دریافت نمی کنند اما به محض اینکه خلاف نظر ما را انجام دهند فوری واکنش ( بعضاً هم واکنش منفی ) از خود نشان می دهیم .
دلیل دیگر دروغگویی فرزندان این است که اکثر بچه ها پس از اعتراف به خطای خود معمولاً از مجازات و توبیخ والدین مصون نخواهند بود و مورد شماتت آنها قرار می گیرند .
در حقیقت توبیخ و تنبیه بزرگترها است که فرزندان را به سمت دروغگویی سوق می دهد . چرا که فرزندان در ارتباط مداوم و تجربه با والدین کم کم یاد میگیرند و متوجه می شوند که راست گویی موجبات زحمت برای آنهاست و دروغگویی برعکس برای آنها سودمند هست ( هرچند کوتاه مدت) و کم کم ناچار می شود برای دفاع از خودش به دروغ متوسل می شود و این چنین است که ما با یک فرزند درغگو روبه رو می شویم .
نویسنده : نسیبه کمالی
مدت زمان مطالعه :3 دقیقه
شورش علیه والدین : خیلی ها به خاطر این ازدواج می کنند که از خانواده هایشان به دلیل عدم امنیت روانی ،جدا شوند و به آرامش برسند.در خانواده هایی که یکی از والدین به هر دلیلی ثبات اخلاقی و ارتباط خوبی با فرزندان ندارند باعث میشود فرزندان برای رهایی از تشنج های داخل خانه تن به ازدواج دهند تا از خانه پدری بیرون بروند.در این نوع ازدواج ها فکر و ذکر فقط لج کردن با خانواده است و نه پیدا کردن یک شریک خوب برای زندگی.
جستجوی استقلال :معمولا آدم ها اول باید مستقل شوند تا بعد ازدواج کنند اما گاهی قضیه برعکس می شود.بعضی ها می خواهند به وسیله ازدواج که یک دلیل بیرونی است مستقل شوند یعنی خودشان را با ازدواج به استقلال میرسانند.در خانواده هایی که پدر و مادر کنترل کننده وجود دارد و اجازه تصمیم به فرزند داده نمیشود فرزندان در سنین انتخاب که قرار میگیرند تصمیم میگیرند با ازدواج به والدین نشان دهند میتوانند به درستی زندگی خود را اداره کنند بنابراین بهترین تصمیم به نظر آنها ازدواج است و دست به انتخاب میزنند.
نیاز جنسی :بر طرف ساختن این نوع نیاز ، می تواند قسمتی از دلایل ایجاد یک زندگی مشترک باشد اما نمی تواند تنها دلیل برای ازدواج باشد. با این نگرش تک بعدی ازدواج خوش فرجامی در پیش رو نخواهد بود.
دلایل اقتصادی : بعضی وقت ها انگیزه دختر و پسر در انتخاب همسر فقط رفع نیازهای اقتصادی است.به طور مثال پسر برای ازدواج مد نظر دارد دختر کارمند باشد و خانواده اش از نظر اقتصادی جایگاه متوسط رو به بالا داشته باشد و یا برعکس دختر فقط ملاک ثروت پدر آقا برایش مهم است ، بنابراین در ازدواج های این چنینی از معیارهای اصلی غافل مانده و به محض ورود به زندگی مشترک دچار ناسازگاری میشوند.
احساس گناه : زمانی که ادامه یک ارتباط باعث به وجود آمدن این احساس می شود که اگر ازدواج نکنم به طرف مقابل ضربه خواهد خورد.ازدواج شما نه به خاطر مصلحت بلکه به خاطر فرار از احساس گناه بوده و در آن حال یک طرف نقش ناجی را بازی خواهد کرد که با مصلحت ازدواج منافات دارد. در مورد ازدواج هایی که مدت زمان دوستی یا نامزدی زیادی دارند و به مشکل برخورد میکنند یا یکی از خانواده ها موافق نیستند ، می تواند صدق کند.
احساس ترحم:اگر دل آدم برای یک نفر بسوزد و به همین خاطر با او ازدواج کند، معلوم است که رابطه آنها نمی تواند مثل زن و شوهرهای معمولی عادلانه و برابر باشد.این طوری حتما کسی که دلسوزی کرده بعدها احساس قربانی بودن، پیدا می کند.
شما در بین اطرافیان کسی را میشناسید که یکی از دلایل بالا باعث شکست در ازدواجش شده باشد؟یا دلایل دیگری بیشتر از چیزی که ما آورده ایم میدانید ، آنها را با ما در میان بگذارید.
در مورد ازدواج های مجدد چه تصورات نادرستی وجود دارد؟
نویسنده : نسیبه کمالی
مدت زمان مطالعه :3 دقیقه
اینکه به دنبال پیدا کردن باورهای اشتباه در مورد ازدواج هستید، خیلی انتخاب عاقلانهای است. چرا؟ چون وقتی از همین حالا با این باورها آشنایی پیدا کنید، انتظاراتتان کاهش پیدا میکند. انتظارات زیاد و اشتباه از ازدواج هم یکی از آن چیزهایی است که میتواند به راحتی یک رابطه را به بیراهه و در نتیجه شکست ببرد. پس در این مقاله با مهمترین باورهای غلط مربوط به رابطه آشنا خواهیم شد.
ازدواج میکنم تا زخم رابطه شکست خورده ام خوب شود:
ممکن است که فرد تصمیم بگیرد که با ازدواج رابطه یا رابطه های شکست خورده خود را التیام دهد که باز هم این نوعی فرار از مشکلات قبلی بدون حل و فصل آنهاست. پیامدهای منفی را برای چنین ازدواج هایی پیش بینی نمی شود.
دوستی قبل از ازدواج تضمین کننده یک ازدواج موفق است: شناختی که دو نفر حین رابطه دوستی به دست می آورند تضمین کننده ازدواج موفق نیست چون دوستی و ازدواج از نظر هدف ، کیفیت رابطه، انتظارات و چهارچوب دوستی متفاوت اند.
ازدواج میکنم بعد او را تغییر میدهم:برخی افراد به امید تغییر طرف مقابل وارد رابطه می شوند اما واقعیت این است که مساله کلیدی در ازدواج پذیرش دیگری است با همه معایب و خوبی ها که نیازمند انتخاب با چشم باز است.بعلاوه هیچ آدمی قدرت تغییر دیگری را بدون خواست او را نخواهد داشت.بنابراین ازدواج انسان سازی نیست بلکه یک انتخاب است.
شانس فقط یکبار در خانه آدم را می زند: ممکن است افراد با اعتقاد به این باور نادرست در فرآیند تصمیم گیری تحت فشار الزام درونی"شانس" قرار بگیرد و بدون تحقیق و بررسی یا مشورت و شناخت کافی از طرف مقابل ، عجولانه پاسخ مثبت بدهند.چه بسا بعدها شکست و حتی مشکلات زندگی، ناشی از اهمال کاری و بی مهارتی خود را به گردن "تقدیر" بی اندازد.
قیافه مهم نیست: برخی معتقدند قیافه و ظاهر مهم نیست چون عادی میشود گرچه این باور تا حدودی درست است که در طول زندگی مشترک زیبایی و شکل طرفین رنگ میبازد اما نکته اینجاست که شکل ظاهر و قیافه تا حدودی باید باشد که طرفین مجبور به تحمل هم نباشند و زیبایی نسبی باید وجود داشته باشد.این ملاک جز ملاک های مهم انتخاب همسر محسوب میشود اگر فردی از روز اول به دل فرد مقابل نچسبد ممکن است احساس ناخوشایند در فرد برای همیشه ایجاد کند.
خلاصه: باورهای اشتباه نسبت به ازدواج، میتواند انتظارات غلطی در ما ایجاد کرده و باعث شود در رابطه سرخورده شویم و به مرور رابطه را به بیراهه ببریم. پس باید حتما قبل از وارد شدن به یک رابطه جدی با آنها آشنا شویم.شما چه تصورات و معیارهای اشتباه را میشناسید که ما در این مقاله به آنها اشاره نکردیم؟آنها را با ما در میان بگذارید.
سلامت روان
شفقت_به_خود
▪️من قربانی گذشتهام هستم:
شما قربانی گذشتهتان نیستید، اما به خاطر گذشتهتان، قربانی زمان حالتان میشوید. البته فعالیتهایی که قبلا انجام دادهاید بر زندگی شما تاثیر میگذارد، اما وسواس نسبت به گذشته و تحلیل بیپایان آنچه که دیگر گذشته است، میتواند به اشتباهات بیشتری منجر شود.
▪️زمانی که فلان چیز را داشته باشم، خوشحال خواهم بود:
خوشحالی صرفا با رسیدن شما به بعضی چیزها به دست نمیآید. چنین احساس لذت و رضایتی موقت و زودگذر است. خوشحالی واقعی در مسیر یک هدف مهم است.
▪️این کار را بعدا انجام خواهم داد:
ما هیچوقت نمیدانیم که در واقع چقدر زمان داریم. ممکن است روزی از خواب بیدار شوید و بفهمید که دیگر زمانی برای کارهایی که میخواستید انجام دهید ندارید. اگر در انتظار لحظهی مناسب و ایدهآل هستید که همهچیز ایمن و مطمئن باشد، بدانید که این لحظه هیچگاه از راه نخواهد رسید!
▪️هیچکس مرا نمیفهمد:
اغلب افراد در جهان چنین تفکری را دارند و شما تنها نیستید. فقط به این دلیل که دیگران با شما موافق نیستند نباید بگویید که درکتان نمیکنند. متفاوت بودن خوب است و گاهی گوش دادن به فردی با عقیدهای متفاوت، به شما کمک میکند تا خودتان را بهتر بفهمید.