در نظریه دایانا بامیریند (DIANA BAUMRIND) بر اساس میزان اعمال سه مولفه زیر چهار سبک فرزند پروری وجود دارد:
پذیرش و تشویق
کنترل و نظارت
استقلال دادن
سبک فرزندپروری مستبدانه: پذیرش و تشویق و استقلال دادن بسیار پایین است. کنترل و نظارت بسیار بالا و شدید است
سبک فرزند پروری سهل گیرانه: استقلال دادن و پذیرش و تشویق بالا است . کنترل و نظارت بسیار پایین است
سبک فرزند پروری بی تفاوت : هیچ کدام از مولفه های مذکور به اندازه کافی وجود ندارد.
سبک فرزند پروری مقتدرانه : تمامی مولفه های مذکور به اندازه و بصورت مناسب وجود دارد. این سبک بهترین و مناسبترین سبک فرزند پروری میباشد. این نوع والدین در عین حال که دستاوردهای فرزندانشان را مورد تشویق قرار داه و به آنها استقلال عمل کافی را میدهند ، نظارت و پیگیری لازم را هم در مورد فرزندانشان دارند.
مهارتهای پایه به مهارتهای فردی برمیگردد. اگر فرد این مهارتها را بلد نباشد نمیتواند در خانواده کارکرد درست داشته باشد یا کارکرد خانواده را خراب میکند.
خانواده ترکیبی از 4 پایه میباشد، پدر یا نقش پدری مادر یا نقش مادری و رابطه و صمیمیتی (هرکدام مولفه جدا) که بین اعضای خانواده وجود دارد. هرکدام از این پایهها مهارتهای مخصوص به خودش را دارد.
افراد در حایگاهها و نقشهایی که ایفا میکنند باید بدانند که چگونه میتوانند بهترین کارکرد را داشته باشند که با آموزش مهارتهای ارتباطی این مهم امکانپذیر میشود.
خانواده سیستم است، نقش مهم است، تداخل یا ابهام نقش یا مرزهای گسسته و بسیار منعطف را باید مشخص کنیم، باید بدانیم که در سیستم حرکت یک جز میتواند حرکت کل سیستم را تحت تاثیر قرار دهد.
برای آشنایی با این مهم یک تقسیمبندی از مهارتها رو در ادامه میآورم
تقسیم بندی از مهارت ها که باید خانواده آموزش ببیند
مهارتهای ریز Micro Skills:
مهارتهای ریز گاهی از طریق سوال، فیدبک و تذکر و مواجه کردن آموزش داده و درست میشوند.
مثل
الف) تماس چشمی (Eye Contact): آیا پیامم را از طریق نگاهم میتوانم منتقل کنم؟
ب) Insight داشتن
ج) موقعیت شناس بودن، افراد موقعیت شناس نیستند که لازمه ش ذهن اگاهی است، مثلاً اینجایی که اومدین میدونین کجاست و برای چی آمدین؟
یکی از مثال های مهارتهای بزرگ
یکی از مشکلات اصلی در خانواده ها این است که گوشهایشان برای هم انسداد دارد و حرف همدیگه را گوش نمیکنند.
بر خلاف اغلب اختلالات روانی که شیوع آن در زنان بیشتر دیده میشود،اقدام به خودکشی و خودکشی موفق در مردان بیشتر اتفاق میفتد زیرا مردان از وسائل مرگبارتر و روش های کشنده تر و سریعتری برای خودکشی استفاده می کنند.
البته افکار خودکشی در زنان بسیار بالاتر از مردان است ولی چون بیشتر از داروها مانند مصرف بیش از اندازه قرصهای آرام بخش یا قرص های خواب استفاده میکنند و مقداری زمان طول میکشد تا داروها عمل کنند و به اطرافیان فرصت مداخله و نجات میدهد،عمدتا به خودکشی موفق منجر نمیشود.
با این وجود در برخی کشورها خودکشی در زنان بیشتر است و در کشور ما در چند استان مانند ایلام و کرمانشاه تعداد اقدام کنندگان در زنان بیشتر دیده میشود که علت اصلی آن اختلافات خانوادگی و فرهنگی است.
یکی از بزرگ ترین معضلات این روزها در بین اعضای خانواده و در روابط بین فردی عدم گوش دادن یا شنونده فعال نبودن است. ابتدا باید بدانیم در خانواده چه عواملی باعث می شود اعضای خانوداه شنونده فعال نباشن؟ یکی از مشکلات اصلی در خانواده ها این است که گوشهایشان برای هم انسداد دارد و حرف همدیگه را گوش نمیکنند. حالا منظور از این انسداد شنیداری چیست؟
2 منبع انسداد شنیداری
برای درک بهتر موضوع بهتر است بدانیم عوامل انسداد شنیداری چه فاکتورهایی هستن؟ در واقع می خواهیم بدانیم چه عواملی باعث میشود که ما حرف همدیگر را گوش نکنیم؟
1. ذهن خوانی Mind Reading
فرد از قبل قضاوت میکنه، مثلاً این که اون توقعش بالاست، چون از قبل قضاوت میکند پس سیستم دفاعی اش فعال است، درک نکردنش فعال است، گوش نکردنش هم فعال است.
۲. قضاوت کردن Judging
قضاوت معمولاً آخر کلام است، پس وقتی من اول کلام قضاوت میکنم از اول آخر گفتگو را بالا آورده ام بنابراین دلیلی برای گوش کردن وجود ندارد.
3. مرور کردن Rehearsing
ما معمولاً مرور میکنیم، مرور گذشته، مرور آنچه در ذهنمان است، مرور ویژگی های فرد. وقتی فرد شروع به صحبت میکند ممکن است باعث مرور ذهنی فرد مقابل شود و بقیه صحبتهایش را نشنود. مدل دیگر اینطوری است که فرد در ذهنش مرور میکند که چجوری جواب طرف مقابل را بدهد یعنی دفاعهایش را بچیند.
فرد به خودش میگوید که شروع شد دوباره .... (موقعیتهایی که فرد یک اشتباهی کرده است، تاریخچۀ اشتباهات فرد را جلو میاورد)
4. فیلتر کردن Filtering
ما یک قسمتهایی از صحبتهای فرد را میشنویم و قسمتهایی را نمیشنوم یا این که صحبتها را تحریف میکنیم که تو منظورت این بود.
مهمترین انگیزه خودکشی، رهایی از آشفتگی، پریشانی و رنج روانی است.
افرادی که تمایل به خودکشی دارند، معمولا احساساتی مانند ترس، ناامیدی، ناتوانی، سردرگمی و افسردگی و خشم را دارند؛ این قبیل افراد بیشتر میخواهند از رنجی که گرفتار آن هستند، رهایی یابند.
معمولا یک مشکل به تنهایی برای اقدام به خودکشی کافی نیست، بلکه مجموعهای از مشکلات موجب اقدام به خودکشی میشود.
ترکیبی از مشکلات در حیطههای جسمی، روانشناختی، اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی و معنوی موجب میشود فرد به خودکشی فکر و اقدام کند.