مهمترین کلیدواژه برای فهم عوامل مؤثر در یک ازدواج باثبات عبارت است از:
اگرچه نکات دیگری نیز هستند که در کنار «تناسب» اهمیت بالایی دارند و در ادامه به آنها نیز خواهیم پرداخت، اما یکی از محوریترین عوامل در ثبات یک ازدواج «تناسب» زوجین است.
فهم یکسان پیرامون فلسفه زندگی و فهم مشترک از فلسفه تشکیل خانواده، یکی از نکات اساسی و ریشهای در تشکیل خانواده است. گاهی اوقات افرادی که با یکدیگر ازدواج میکنند، در صحبتهای پیش از ازدواج خود به نکات مشترکی رسیدهاند و پیرامون کلیدواژهها و مفاهیم یکسانی به توافق نظر رسیدهاند، اما ازدواج آنها با شکست روبهرو میشود. یکی از دلایل این مسئله آن است که فهم آنها و تعریفشان از مفاهیم یکسان، با هم مشابه نبوده است. تقریباً اغلب انسانها از تشکیل خانواده اهداف مشترک و مشخصی دارند. بهعنوانمثال هر انسانی در ازدواج به دنبال عشق، آرامش و خوشبختی، وفاداری و حفظ حریم خانواده، تربیت فرزندی آبرومند و … است. اما تعریف انسانها نسبت به عشق میتواند تفاوت زیادی داشته باشد.
برخی آرامش را در سطح اقتصادی بالا میبینند، اما برخی دیگر آرامش را در رعایت مسائل اخلاقی و کمتر دچار حاشیه شدن تعریف میکنند. برای وفاداری و حفظ حریم زناشویی، در فرهنگها و خانوادههای مختلف، خط قرمزهای مختلفی تعریف میشود. در حوزه تربیت فرزند نیز اختلاف سلیقهها میتواند مشکلآفرین باشد. گاهی یک فرد تصور میکند اگر همه خواستههای فرزندمان را برآورده کنیم، او انسانی به دور از کمبود رشد خواهد کرد و بهترین تربیت را برای او رقم زدهایم. اما فرد دیگر ممکن است این روش تربیتی را قبول نداشته باشد و آن را عامل خودمحور بار آمدن فرزند تلقی کند. بنابراین نکته بسیار کلیدی در تشکیل خانواده بررسی این مسئله است که آیا تعریف و نگرشهای ما نسبت به واژههای یکسان، مشابه و نزدیک است یا خیر.
یکی از مسائل اجتنابناپذیر در یک زندگی مشترک، اختلافنظر است. به طور طبیعی هیچ دو انسانی کاملاً مشابه هم فکر نمیکنند و بههیچعنوان نمیتوانیم توقع داشته باشیم که با همسر خود دچار اختلافنظر نشویم. پس چگونه میتوان در زندگی مشترک به وحدت نظر رسید؟ درست است که اختلاف همواره وجود خواهد داشت.
اما پیروی از یک مکتب فکری و اعتقادی میتواند تا حد زیادی اختلافات را حلوفصل نماید. بهعنوانمثال یک زن و شوهر که هر دو دارای اعتقادات مذهبی هستند، هنگام مواجه شدن با اختلافنظرهایی که از زمینههای متفاوت شخصی، خانوادگی، عرفی، فرهنگی و … نشئت میگیرند، با رجوع به دستورات الهی بین خود وحدت رویه ایجاد خواهند کرد و موارد مورد اختلاف حلوفصل میشود. اما در خانوادههایی که مبنای فکری و اعتقادی متفاوت است.
یا عمل به آنها در افراد ضعیف است، احتمال حل اختلافات و وحدت بر روی نظری واحد، کاهش پیدا کرده و تنشها و مشکلات افزایش خواهد یافت. از طرفی فردی که حقیقتاً باورهای دینی صحیح توأم با عمل به آنها داشته باشد، کمتر احتمال دارد که به سمت بزهکاری، اعتیاد، رفتارهای نابهنجار و … گرایش پیدا کند و زندگی مشترک با چنین فردی برخی از نگرانیها را کاهش میدهد. چرا که اگر در ذهن فردی به طور حقیقی باور به خداوند جای گرفته باشد، خداوند را پیش از بندگان خدا ناظر بر اعمال خود میبیند.
میان انسانهای مختلف، گاهی تفاوتهای فرهنگی زیادی دیده میشود. فرهنگ خانوادگی و اینکه یک انسان از کودکی در چه فضایی بزرگ شده است در مسائل بعد از ازدواج او بسیار تأثیرگذار است. ارزشهای خانوادگی و قومی گاهی تفاوتهای چشمگیری با هم دارند و پیش از ازدواج باید به این نکته دقت زیادی داشت.
سبک زندگی و نوع آداب و رسوم متفاوت، مسئلهایست که حتماً باید مورد بررسی قرار گیرد و بههیچعنوان نباید اینگونه تصور کرد که میتوان فردی را بعد از ازدواج تغییر داد. نکته دیگر این است که زمینههای مستحکم خانوادگی میتواند به پایداری ازدواج کمک ویژهای نماید. یعنی فردی که در خانوادهای گرم و صمیمی و با کمترین تنش بزرگ شده است، این حمایت خانوادگی میتواند بعد از مستقل شدن او نیز به استحکام ازدواج او کمک نماید. اما افرادی که در خانوادهای پرتنش و با مشکلات فراوان بزرگ شدهاند، بعد از تشکیل زندگی مستقل، مشکلات و کاستیهایی را تجربه خواهند کرد.
یکی از ویژگیهای مهم دیگر، سطح اقتصادی زندگی افراد است. بهتر است یک خانم با مردی که سطح اقتصادی او خیلی پایینتر از زندگی او در دوران مجردی است، ازدواج نکند. مگر آنکه توانایی کنار آمدن با کاستیها را در خود احساس کند. اگرچه فراموش نکنیم که مهمتر از تناسب اقتصادی، بلوغ اقتصادی است. بلوغ اقتصادی به معنای فهم صحیح از مسائل اقتصادی است. زنی که بلوغ اقتصادی دارد، در صورت مشاهده وضعیت پایین درآمدی همسر خود، از او توقعهای اقتصادی بیمورد نخواهد داشت. از طرفی مردی که دارای بلوغ اقتصادی است، درآمد خود را صرف خواستههای شخصی کماهمیت خود نمیکند و خانواده خود را در اولویت قرار میدهد.
مهمترین نکته پیرامون تناسب گروه شخصیتی در زوجین، مسئله برونگرایی و درونگرایی است. نظریات متعددی درباره تقسیمبندی گروههای شخصیتی تاکنون ارائه شده است و در مباحث آموزشهای پیش از ازدواج بسیار رایج شده است اما حقیقت آن است که درگیر شدن بیشازحد با مباحث مربوط به گروههای شخصیتی در حوزه ازدواج، درست است که برای افراد بسیار جذاب است اما امری غیرضروری و حتی مخرب است.
زمینههای فکری و فرهنگی و توجه به رشد و اصلاح فردی، بسیار مهمتر از گروه شخصیتی است و نیازی به مشغول شدن بیشازحد به یادگیری گروههای شخصیتی و دخالت دادن این عامل در انتخاب همسر نیست. با رعایت مسئله برونگرایی و درونگرایی در انتخاب همسر، تناسب شخصیتی تا حد زیادی تأمین خواهد شد. برونگرایی و درونگرایی گاهی با تعابیری همچون گرمی یا سردی مزاج نیز بیان میشود. این مسئله بهویژه درباره مردان درونگرا از اهمیت بالاتری برخوردار است که بهتر است ازدواج با فردی برونگرا را برای خود خط قرمز بدانند.
ازدواج مردی برونگرا با زنی درونگرا مشکلات کمتری خواهد داشت و نیازی به نگرانی ندارد، اما ازدواج زنی برونگرا با مردی درونگرا منجر به از بین رفتن اقتدار پدر در خانه، عوض شدن نقش پدر و مادر در خانواده، افزایش مشکلات عصبی و اخلاقی برای هر دو طرف، تأثیرات نامطلوب بر روی فرزندان، کاهش عشق و علاقه بین زوجین و بحرانهای متعدد خواهد شد. بهطورکلی افراد برونگرا در ویژگیهایی همچون مهارت کلامی، سطح هیجان، میل به معاشرت و تفریح، شجاعت، مدیریت و … نسبت به افراد درونگرا بالاتر هستند.
رعایت مسئله درونگرایی و درونگرایی در انتخاب همسر تا حد زیادی رضایت جنسی بعد از ازدواج را نیز تأمین خواهد کرد. رضایت جنسی نیز یکی از عوامل شایع در ثبات یک زندگی، جلوگیری از طلاق عاطفی، خیانت و یا جدایی است.
افراد خودمحور و کسانی که فردیت و آزادی و راحتی شخصیشان برایشان مهمترین مسئله زندگی است، بیشترین مشکلات را در ارتباط با همسر خود دارند. حتی اینگونه افراد از آنجا که کمتر گرایش به تشکیل خانواده دارند، حتی در روابط خارج از چارچوب ازدواج نیز بهندرت احتمال دارد که از رابطه خود رضایت کامل داشته باشند و یا بتوانند رابطهای طولانیمدت با فردی داشته باشند. چرا که عشق و ازدواج و ثبات خانواده، بر پایه گذشت و اولویت دادن به سایر اعضای خانواده است. فردگرایی و خود مرکز بینی از طرفی نقطه مقابل رشد و ارتقای اخلاقی است.
یکی از مصادیق رشد شخصیتی که میتواند از شکلگیری بحرانهای خانوادگی پیشگیری نماید، توانایی گفتگو و مهارت حل مسئله است. انسان رشدیافته قبل از آنکه این توانایی را دارد که خوب حرف بزند، میتواند خوب بشنود. بنابراین کمتر دچار سوءبرداشت و قضاوت نسبت به همسر خود میشود. انسانی که به رشد خود پرداخته باشد، صبور است و دیرتر از کوره در میرود. بنابراین با بیصبری، مشکلی به مشکلات اضافه نمیکند، بلکه آنها را حل میکند. مهارت حل مسئله از دیگر نکاتی است که برای رشد هر انسانی ضروری است.
بهطورکلی مهمترین مسئله در داشتن یک خانواده باثبات، توجه به رشد اخلاقی است. بدون داشتن تلاش مستمر در این زمینه، نمیتوان توقع یک مطلوب را داشت.
یکی از نکات مهم در استحکام خانواده که چند سالی است در جامعه ایرانی کمتر جدی گرفته میشود، رعایت حریم بین زن و مرد است. کمرنگ کردن حریمهای رفتاری و گفتاری و همچنین نوع پوشش، نهتنها زندگی ما را زیباتر نخواهد کرد، بلکه مشکلات لاعلاجی را به بار خواهد آورد. یکی از این مشکلات، افزایش شکاکیت میان زوجین و عدم اعتماد متقابل است. کمرنگ کردن حریمها از طرفی منجر به شکلگیری روابط عاطفی خارج از خانواده میشود که در بسیاری از موارد تا فروپاشی یک یا چند زندگی کار را پیش میبرد. در سالهای اخیر میزان رجوع افراد برای مشاوره به دلیل خیانت، به شکل قابلتوجهی افزایش یافته است.
نگرشهای غلطی در حال شکلگیری و افزایش است که مفهوم «نامحرم» را در فرهنگ ایرانی کمرنگ کرده است. در آموزههای دینی حتی برخی از افراد نزدیک در اقوام و فامیل، نامحرم نامیده شدهاند. نکته قابلتأمل آن است که در اغلب مواردی که افراد خیانت دیده به مشاور خانواده رجوع میکنند، این مسئله میان اقوام آن فرد رخ داده است و اگر دقت کنیم خواهیم دید که زمینه شکلگیری خیانت دقیقاً در همان افرادی وجود دارد در آموزههای دینی نامحرم نامیده شدهاند. با دیدن افزایش مشکلات خانوادگی در جامعه ایرانی در سالهای اخیر، میبایست به این نتیجه برسیم که رعایت حریم بین زن و مرد، مسئلهای بسیار کلیدی در آرامش یک خانواده و استحکام آن است. بنابراین نباید به سمت کمرنگ کردن آن حرکت کنیم، بلکه باید تمام تلاش خود را در جهت افزایش و تقویت چارچوبهایی که در این سالها لطمه دیدهاند معطوف کنیم.
تمامی مواردی که عنوان شد به تقویت عواطف و وابستگی بیشتر عاطفی میان زوجین کمک خواهد کرد و زمینه همراهی بیشتر و اختلافات کمتر را فراهم خواهد کرد. برای شکلگیری یک رابطه عاطفی حقیقی و پایدار، نکات ذکر شده از اهمیت بالایی برخوردار هستند و در حکم زیرساخت و چارچوبی برای حفظ امنیت روانی و عاطفی یک خانواده محسوب میشوند. در غیر این صورت روابط عاطفی مصنوعی و ناپایدار خواهند بود
و زمینههای شکلگیری اختلالات روانی و مشکلات اعصاب و روان افزایش پیدا خواهد کرد. ازدواج صحیح و مدیریت صحیح روابط پس از ازدواج، میتواند آرامش زندگی و ارتقای سلامت روان انسان را به همراه داشته باشد. در صورتی که به یک ازدواج اشتباه تن دهیم و یا آنکه آموزشهای پس از ازدواج را جدی نگیریم و در راستای این آموزشها حرکت نکنیم، نهتنها آرامش و امنیت روانی ما با مخاطره مواجه خواهد شد، بلکه وضعیت سلامت روان نیز مورد تهدید واقع خواهد شد و احتمال بروز اختلالات روانی در زوجین و یا فرزندان آنها و در مواردی سایر اطرافیان زوجین بالا خواهد رفت.
اصطلاح « خودکشی » را نخسیتن بار دفونتن فرانسوی در سال ۱۷۳۷ بکار برد. خودکشی از دو واژه خود و کشتن تشکیل شده است.
تعاریف متعددی برای خودکشی ارائه کردهاند مانند:
*خودکشی یعنی فرد کاری انجام میدهد که میداند بطور مستقیم یا غیرمستقیم به مرگش منجر میشود.
*خودکشی ، مرگ آگاهانه و خاتمه دادن عمدی به زندگی خود است.
*خودکشی اقدامی آگاهانه و عمدی است که فرد با هدف پایان دادن به زندگی خود انجام میدهد ( سازمان جهانی بهداشت ، ۱۹۹۳)
خودکشی از مهمترین آسیبهای اجتماعی است و آسیبهای فراوانی برای فرد ، خانواده و جامعه دارد.
در بسیاری از کشورها تعداد افرادی که بخاطر تصادف ، بیماری قند یا بیماری قلبی جان خود را از دست میدهند ، از تعداد افرادی که بواسطه خودکشی کشته میشوند، بیشتر است، بنابراین اهمیّت خودکشی تنها بخاطر کشته شدن افراد نیست .
خودکشی آثار شدید خانوادگی و اجتماعی و عاطفی دارد و اطرافیان فرد را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
خودکشی فقط از دست رفتن و مرگ یک نفر نیست بلکه از دست دادن بخش قابل توجّهی از نیروهای مولد جامعه است و یک تراژدی برای والدین، همسر و فرزندان و سایر اعضای خانواده و دوستان فرد است و به بهداشت روانی آنها آسیبهای جدی وارد میکند و در عین حال آثار سوء روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی بر زندگی اطرافیان دارد.
همچنین در تصادف و بیماری قند، احتمال سرایت نیست اما در خودکشی احتمال سرایت روانی هست و بسیاری از اوقات شاهد اپیدمی خودکشی در یک خانواده، مدرسه یا محله هستیم.
آمار خودکشی در کشورهای مختلف، متفاوت است، با این وجود خودکشی جزء ده علت اصلی مرگ در بسیاری از کشورهای جهان و همچنین دوّمین علت عمده مرگ افراد ۱۵ تا ۲۴ ساله است.
در هر ۴۰ ثانیه یک نفر در جهان به دلیل خودکشی جان خود را از دست میدهد.
سالانه حدود ۲۰ تا ۶۰ میلیون نفر در جهان اقدام به خودکشی میکنند که از بین آنها یکمیلیون نفر از آنها موفق میشوند و جان خود را از دست میدهند.
در این میان ایران با ۶ نفر در روز به ازای هر صد هزار نفر،با توجه به متوسط ۱۳ نفر در جهان،در رتبه ۱۲۸ در کشورهای جهان و رتبه ۳ در بین کشورهای اسلامی قرار دارد.
آمارها نشان میدهد میزان خودکشی در ۲۰ سال اخیر ، افزایش قابل توجّهی داشته است و به نظر میرسد ارقام واقعی بالاتر نیز باشد .