علت کاهش آمار ازدواج: اقتصادی یا فرهنگی؟

خیلی از اوقات می‌شنویم که علت عدم تمایل به ازدواج در نسل‌های جدید و ترجیح دادن روابط خارج از ازدواج، اقتصاد عنوان می‌شود. اما حقیقت آن است که اقتصاد عامل دوم است و علت اول، فرهنگی است. درست است که مشکلات اقتصادی در سال‌های اخیر در جامعه ما روزبه‌روز بیشتر شده و انگیزه و امید خیلی از جوانان به ازدواج را کاهش داده است اما با بررسی چند مثال می‌توانیم متوجه شویم که علت اول کاهش ازدواج فرهنگی است و اقتصاد در درجه دوم قرار دارد.

 

 

از کجا متوجه شویم که علت اول فرهنگی و علت دوم اقتصادی است؟ از اینجا که افراد ثروتمند زیادی را می‌بینیم که تمایل به ازدواج ندارند و تنوع‌طلبی و فساد را ترجیح می‌دهند و از طرف دیگر در بدترین شرایط اقتصادی هم شاهد بوده‌ایم که افراد زیادی از طبقه متوسط و فقیر جامعه ازدواج می‌کنند و مشکلات اقتصادی را بهانه نمی‌کنند. بنابراین بررسی این مثال‌ها حقیقت مهمی را پیش روی ما قرار می‌دهد و موجب می‌شود تا از این اشتباه که عوامل اقتصادی را تا این اندازه پررنگ در نظر بگیریم نجات پیدا کنیم.

اما این علت‌های فرهنگی کدام‌اند؟ در این نوشته مهم‌ترین آن‌ها را مرور خواهیم کرد.

 

کمال‌گرایی و تنوع‌طلبی

یکی از علت‌هایی که انسان‌ها را به ازدواج بی‌رغبت می‌کند و تنوع‌طلبی را به آرمان آنان تبدیل می‌کند، کمال‌طلبی انسان است. انسان ذاتاً به معشوقی کامل و بی‌نقص گرایش دارد و نقص و کمبود را بر نمی‌تابد. بنابراین پس از تجربه هر رابطه‌ای، به محض پی بردن به عیب و نقص‌های طرف مقابل، تمایل دارد از آن رابطه خارج شده و فرد دیگری را تجربه کند.

اما این روش بسیار غلطی برای پاسخگویی به کمال‌طلبی و سیری‌ناپذیری انسان است. روش صحیح آن است که انسان پس از تشکیل خانواده، هم به همسر خود برای بهتر شدن کمک نماید هم در خود این دغدغه را داشته باشد. این‌گونه است که در طول یک زندگی مشترک به تدریج کامل خواهد شد و دیگر از نقص‌های همسر خود دچار دل‌زدگی نخواهد شد.

از طرف دیگر در روزگار ما، آثار هنری بسیاری وجود دارد که همگی نگرش غلطی از مفهوم عشق را ترویج می‌کنند. این مسئله منجر به افزایش فروپاشی خانواده و شکل‌گیری روابط خارج از چارچوب ازدواج شده است. در بسیاری از آثار هنری، عشق خارج از حریم خانواده به تصویر کشیده می‌شود و این مسئله منجر به این اتفاق می‌شود که عشق - که مفهومی برای شکل‌گیری و استحکام خانواده است - تبدیل به عاملی برای فروپاشی خانواده شود و این‌گونه، فروپاشی خانواده زیبا جلوه داده شود.

حقیقت این است که آثار هنری برای ما یک «خطای شناختی» را رقم زده‌اند و آن «توهم نامحدود پنداشتن محدودها» است. نسل‌های جدید تصور می‌کنند اگر به جای ازدواج، روابط متنوع عاشقانه را تجربه کنند می‌توانند بیشتر از لذت‌های دنیا بهره ببرند. این همان خطای شناختی است چراکه برخی مفاهیم در این دنیا محدود هستند و نمی‌توان از آن‌ها به شکل نامحدود استفاده نمود.

برای هر انسان، یک همسر وجود دارد و تعداد انسان‌ها محدود است. این‌گونه نیست که بتوان به طور نامحدود روابط عاشقانه متنوعی را تجربه کرد. بلکه کسانی که این سبک زندگی را انتخاب می‌کنند، به محض شروع یک رابطه محتاج تلاش برای جلوگیری از بروز خیانت هستند و این مسئله گاهی تمام وقت و انرژی افراد را می‌گیرد و در نهایت نیز نتیجه‌ای ندارد و شکست عشقی و خیانت و ... اتفاق می‌افتد. بنابراین آثار هنری روابط خارج از ازدواج و متنوع را برای ما زیبا جلوه می‌دهند در صورتی که واقعیت این روابط پر از تلخی و آشفتگی است.

 

زیبا جلوه دادن زشتی‌ها

اغلب انسان‌ها علاقه‌مند به تشکیل خانواده هستند و تمایل دارند به تشکیل یک زندگی همراه با همسر و فرزندان خود برسند. اما گاهی توانایی این کار را ندارند و در نتیجه سبک زندگی جایگزین را جستجو می‌کنند. این عدم توانایی گاهی اقتصادی است و گاهی نیز وقتی از افراد سؤال می‌کنیم این‌گونه پاسخ می‌دهند که نمی‌توانیم به کسی برای یک عمر زندگی اعتماد کنیم بنابراین امیدی به ازدواج نداریم.

عدم توانایی در ازدواج و تشکیل خانواده، موجب زیبا کردن مسیر غلط برای خود می‌شود. یعنی افراد وقتی از زیبایی‌ها و لذت‌های داشتن یک خانواده محروم می‌شوند و سبک زندگی جایگزین را برای خود انتخاب می‌کنند، سعی دارند سبک زندگی غلط را با هر ابزاری که می‌توانند برای خود تزئین کنند تا احساس داشتن یک زندگی زیبا را به خود تلقین کنند. در حقیقت به جای رسیدن به یک زندگی زیبا، احساس داشتن آن را در خود به وجود می‌آورند در حالی که در واقعیت از آن بی‌بهره هستند. این مسئله با گسترش امکانات هنری و تکنولوژی تا حدی تشدید شده که افراد به طور مداوم با این ابزارها زندگی خود را برای دیگران زیبا جلوه می‌دهند اما فراموش می‌کنند که حقیقت زندگی آن‌ها از درون زیبا نیست و به نوعی هم خود و هم دیگران را فریب می‌دهند.

 

فردگرایی

فردگرایی و عدم تمایل به تشکیل خانواده دو مفهومی هستند که بر روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند. یعنی عدم تشکیل خانواده منجر به تقویت روحیه فردگرایی در انسان‌ها خواهد شد و از طرف دیگر کسانی که دچار فردگرایی می‌شوند تمایل به ازدواج در آن‌ها کاهش می‌یابد. در جامعه‌ای که زن و مرد به جای مکمل همدیگر، دشمن و رقیب هم هستند، فردگرایی در افراد آن جامعه بسیار گسترده خواهد شد. فردگرایی مساوی با خودخواهی است در نتیجه وقتی این روحیه در انسان‌ها شکل می‌گیرد، چنین افرادی نمی‌توانند طولانی‌مدت زیر یک سقف هم را تحمل کنند.

 

 

خیلی از هنرمندان دچار مشکل فردگرایی‌اند و زندگی‌شان مملو از این مشکل است. افراد مشهور حتی ممکن است دچار اختلال نارسیسیم یا همان خودشیفتگی هم بشوند که در این صورت مشکل حادتر هم خواهد شد. اما مشکل اینجاست که به دلیل جذابیت‌های ظاهری که این افراد از زندگی خود به نمایش می‌گذارند، خیلی از مردم و به ویژه نسل‌های جدید تحت تأثیر سبک زندگی‌شان قرار می‌گیرند و در عمل آشفتگی‌های بسیاری وارد زندگی‌شان می‌شود. چراکه نمی‌دانند و دقت نمی‌کنند که حقیقت پشت این جذابیت‌های ظاهری چیست. تقلید از چهره‌های مشهور هنری، یکی از دلایل فروپاشی خانواده در دوران کنونی است.

 

عدم همراهی خانواده

عدم همفکری و هماهنگی پدر و مادر با جوان در سن ازدواج، یکی دیگر از مسائلی است که موجب دلسردی و ناامیدی برای ازدواج است. گاهی اوقات دختر و پسری که قصد ازدواج با یکدیگر را دارند حاضر هستند با شرایط یکدیگر کنار بیایند و توقعات زیادی از همدیگر ندارند، اما والدین یک طرف و یا هر دو طرف شرایط و خواسته‌هایی دارند که برآورده کردن آن‌ها از عهده جوان‌شان خارج است.

 

 

در چنین شرایطی همواره آن جوان با والدین خود اختلاف و جدال دارد و این مسئله ممکن است هیچ‌گاه حل نشود و به اتفاق‌نظر نرسند. حتی گاهی آن فرد می‌خواهد از مشاور خانواده و روانشناس برای متقاعد کردن خانواده خود کمک بگیرد اما والدین او معتقدند که هیچ مشاوری را قبول ندارند و حرف خود را درست می‌دانند. پیامد به نتیجه نرسیدن و حل نشدن اختلافات این است که جوان امید و انگیزه خود را برای ازدواج از دست می‌دهد.

 

عُرف‌های غلط

چند سالیست که در فرهنگ ما تشریفات ازدواج از خود آن مهم‌تر شده است. به قدری سنت‌ها و رسم‌های مختلف و پرخرج در نظر برخی خانواده‌ها اهمیت پیدا کرده است که مسائل اصلی مربوط به ازدواج فراموش شده و به حاشیه رفته است. مقابله با عرف‌های غلط برای برخی از افراد بسیار سخت و یا حتی غیرممکن است بنابراین برخی به همین دلیل به ازدواج بی‌رغبت می‌شوند.

در ابتدای این نوشته اشاره شد که مشکلات اقتصادی دلیل اصلی کاهش آمار ازدواج در جامعه ما نیست و در جایگاه علت دوم است. اما جایگاه دوم هم جایگاه بااهمیتی است و نقش آن پررنگ است. وقتی دقت می‌کنیم می‌بینیم رسوم غلط و چشم و هم چشمی‌هایی که برای تشریفات ازدواج در سال‌های اخیر باب شده‌اند هزینه‌های سرسام‌آوری بر روی دست خانواده‌ها و جوانان گذاشته است. تشریفات و رسومی که نبود آن‌ها نه تنها لطمه‌ای وارد نخواهد کرد بلکه نبودن‌شان باعث آسان شدن ازدواج و تمرکز بر روی مسائل اساسی خواهد شد. در صورتی که عرف‌های غلط را کنار بگذاریم دیگر جوان ما به خاطر مشکلات اقتصادی از ازدواج نخواهد ترسید و امیدوارتر خواهد شد.

 

کمبود مراکز همسان‌گزینی

شاید بتوان یکی از مهم‌ترین عوامل عدم توانایی افراد برای ازدواج را این مسئله دانست که مراکز همسان‌گزینی استاندارد و معتبر در کشور ما بسیار کم است. بنابراین انسان‌ها منتظر می‌مانند تا در طول زندگی از بین افرادی که بر سر راه‌شان قرار می‌گیرند یک نفر را برای ازدواج انتخاب کنند. در صورتی که فردی که مناسب زندگی مشترک با ماست شاید هیچ‌گاه در روابط اجتماعی بر سر راه ما قرار نگیرد. اگر مراکز همسان‌گزینی بیش‌ازپیش در کشور افزایش پیدا کنند و حتی در محیط‌هایی مانند دانشگاه‌ها چنین سازوکاری ایجاد شود، هم شاهد کاهش آمار طلاق و کاهش ازدواج‌های غلط خواهیم بود و هم کسانی که برای پیدا کردن شریک زندگی خود با مشکل و محدودیت مواجه هستند می‌توانند بر این مشکل غلبه کنند.

افزایش چنین مراکزی در فرهنگ‌سازی اصول صحیح ازدواج (از آشنایی تا مهارت‌های پس از ازدواج) و کنار زدن فرهنگ‌ها و عرف‌های نادرست نیز می‌تواند تا حد قابل‌توجهی مؤثر باشد. چراکه جوانان و خانواده‌ها به صورت عینی و عملی، روش صحیح مراحل مختلف تشکیل زندگی مشترک را مشاهده خواهند کرد و بار خیلی از مسئولیت‌ها و اقدامات نیز از روی دوش خانواده‌ها برداشته می‌شود.

در روزگار ما تشریفات ازدواج از مسائل اصلی ازدواج مهم‌تر شده است. وقت و هزینه و نیرویی که برای برگزاری هر چه بهتر تشریفات ازدواج اختصاص می‌دهیم، بسیار بیشتر از وقتی است که برای مسائل اصلی می‌گذاریم. برخی از ما اصلاً نمی‌دانیم مسائل اصلی چیست!

 

پدیده‌های شکلی مهم‌ترند یا پدیده‌های محتوایی؟

نکته اساسی در اینجا این است که گاهی انسان مسائل شکلی را بیشتر از مسائل محتوایی زندگی جدی می‌گیرد. مسائل شکلی و ظاهری از آن جایی که قابل دیدن هستند و بیشتر نظر انسان را به خود جلب می‌کنند، در برخی مواقع انسان را دچار خطا می‌کنند و مسائل دیگر را از یادمان می‌برند. یکی از دلایل این‌که تجمل‌گرایی در ازدواج در برخی افراد بروز می‌کند، جایگزین شدن پدیده‌های شکلی با پدیده‌های محتوایی زندگی است. اهمیت پدیده‌های شکلی در ذهن ما افزایش پیدا می‌کند که این دست مسائل را بیشتر جدی می‌گیریم، اما در واقعیت نمی‌تواند جایگزین مسائل اصلی شود و دیر یا زود با عواقب توجه نکردن به موضوعات اصلی مواجه خواهیم شد.

یکی از راه‌هایی که می‌تواند ما را از این مشکل نجات دهد این است که از تجربه دیگران عبرت بگیریم. خوب است که تجربیات این چنین افراد را با دقت بررسی کنیم و ببینیم آیا به حال خوب رسیده‌اند یا خیر؟ آیا زندگی خوبی دارند یا تنها در جلوی چشم دیگران زندگی خود را خوب جلوه می‌دهند؟ بررسی کنیم که سرگرم شدن به تجملات باعث در نظر نگرفتن کدام مسائل شده و چه مشکلاتی برایشان به بار آمده است؟

 

پر کردن خلأهای دیگر

نکته کلیدی دیگر این است که کسانی که بیش از حد به تجملات روی می‌آورند، همواره خلأ و کمبودی در جای دیگر احساس می‌کنند. یعنی یک کاستی در جای دیگری از زندگی‌شان وجود دارد و می‌خواهند آن را برطرف نمایند. به عنوان مثال ممکن است فردی اعتمادبه‌نفس پایینی داشته باشد. در این صورت می‌خواهد با متوسل شدن به چیزهای چشم پُر کن، خود را در نظر دیگران ارزشمند جلوه دهد. یا این‌که زندگی خوبی نداشته و برخی از اطرافیان او نیز این را می‌دانند و با این ظاهرسازی‌ها می‌خواهد به آن‌ها این را القا کند که زندگی‌اش زیبا و رضایت‌بخش است. در واقع با حسرت دادن دیگران می‌خواهد حال خود را خوب کند. گاهی این‌گونه است که ما از یک اختلال رنج می‌بریم و خودمان هم خبر نداریم. مثلاً دچار افسردگی هستیم و می‌خواهیم حداقل برای چند روز هم که شده حال خود را خوب کنیم، بنابراین در ازدواج خود به تجملات و تشریفات بسیار زیاد متوسل می‌شویم. گاهی نیز اختلال شخصیت نمایشی، اختلال مانیک و یا افسردگی دوقطبی منجر به بروز چنین رفتارهایی می‌شوند و کسانی که به این اختلال‌ها دچار هستند این‌گونه رفتارها را بروز می‌دهند.

اگر واقعاً این‌گونه است که تجمل‌گرایی را به عنوان وسیله‌ای برای پر کردن کاستی دیگر می‌خواهیم، بهتر است با رجوع به مشاور این کاستی‌ها را درمان نماییم نه این‌که با توسل به ظواهر و مسائل شکلی بخواهیم آن‌ها را حل نماییم. چراکه با این روش حل نخواهند شد و گاهی حتی مشکلی به مشکلات‌مان اضافه خواهد شد.

گاهی هم ضعف شخصیتی داریم. شخصیت ضعیف منجر می‌شود که به چیزهایی متوسل شویم که ارزش‌های حقیقی نیستند که البته این دست چیزها توقعی که از آن‌ها انتظار داریم را برآورده نمی‌کنند. به عنوان مثال پول مفهومی محدود است. همچنین مفهومی اعتباری است و ذهن ما انسان‌هاست که به آن اعتبار می‌دهد نه این‌که ارزشی ذاتی و حقیقی باشد. نمی‌توان ثروتمند بودن را جزو ارزش‌های حقیقی به حساب آورد. از طرفی محدود بودن پول موجب می‌شود که ما هر چه ثروت داشته باشیم و هر چه برای ظواهر و تجملات هزینه کنیم، باز هم احساس رضایت نخواهیم داشت و می‌گوییم ای کاش بیشتر داشتیم. اما ارزش‌هایی در این جهان وجود دارند که هم حقیقی هستند و هم نامحدود.

 

 

آموزه‌های دینی و همچنین تجربه به ما می‌گوید که ازدواجی که آسان و ساده باشد پایدار خواهد بود. همچنین پیامبر اکرم می‌فرمایند: اگر زنی با شوهرش ناسازگاری کند و به آنچه خداوند روزی مرد کرده قانع نباشد و به شوهر خود سخت بگیرد و آنچه را در توان او نیست بر وی تحمیل کند، خداوند از آن زن هیچ کار نیکی که نگه‌دار او از آتش باشد نمی‌پذیرد و تا زمانی که چنین است خداوند بر او خشمگین است. بنابراین توسل به مادیات و هوس داشتن یک زندگی لاکچری، نه در مراحل پیش از ازدواج و نه بعد از آن، ما را به جایی نمی‌رساند.

 

واقعیت زندگی یا تصویر بیرونی آن؟

رفتاری که در برخی افراد رواج دارد این است که ارائه تصویر مطلوب از زندگی خود در پیش چشم دیگران را، به اینکه در واقعیت زندگی خوبی داشته باشند ترجیح می‌دهند‌. یعنی تلاش می‌کنند دیگران تصویر خوبی از زندگی‌شان ببینند و فراموش می‌کنند که در واقعیت باید زندگی خوبی داشته باشند و نظر دیگران جای واقعیت را پر نمی‌کند.

این الگوی رفتاری غلط با ورود شبکه‌های اجتماعی بسیار بیشتر از گذشته در انسان‌ها دیده می‌شود. وقتی ما بخواهیم زندگی خود را در جلوی چشم دیگران خوب جلوه دهیم، تجملات و ظواهر برایمان بسیار پررنگ و پراهمیت می‌شود. در صورتی که اگر به دنبال آرامش و خوشبختی واقعی بگردیم و مؤلفه‌ها و اصول آن را پیدا کنیم، خواهیم دید که تجملات و ثروت و دارایی، هیچ اهمیت و جایگاهی برای رساندن ما به این هدف ندارد.

 

 

یکی دیگر از دلایلی که ما را به سمت تجملات می‌برد محیط است. وقتی در محیطی هستیم که تمامی افراد اطراف‌مان این‌گونه فکر می‌کنند و این مسئله برایشان ارزش محسوب می‌شود، خودبه‌خود فکر و رفتار ما نیز با این نگاه هماهنگ می‌شود و بدون آن‌که متوجه باشیم ما نیز شبیه آدم‌های اطرافمان می‌شویم. به طور کلی حرکت خلاف امواج و مخالفت با چیزی که در محیط اطرافمان رواج دارد کار سختی است و فشار زیادی را بر انسان تحمیل می‌کند. بنابراین خیلی از انسان‌ها برای خلاص شدن از چنین سختی و فشاری، ترجیح می‌دهند که خود را با محیط هماهنگ کنند. این روزها در خیلی از خانواده‌ها ظواهر و تشریفات ازدواج اهمیت پیدا کرده است و حتی گاهی به عنوان شرط و شروط‌های ازدواج مطرح می‌کنند. بنابراین وقتی فردی، مورد ازدواج مدنظر خود را انتخاب کرده و به او علاقه پیدا کرده است، برای رسیدن به فرد مورد علاقه‌اش این چنین شرط‌هایی را می‌پذیرد و سعی می‌کند هر طور شده این خواسته‌ها را فراهم نماید.

 

رسم زشت دیدن جهیزیه

رسم زشت و نادرست دیدن جهیزیه یکی دیگر از عواملی است که مسابقه تجمل‌گرایی را در انسان‌ها بیشتر و بیشتر می‌کند. وقتی برای دیدن جهیزیه می‌رویم و متوجه می‌شویم که دوست یا فامیل ما چه وسایلی را برای زندگی خود فراهم کرده، ناخودآگاه احساس می‌کنیم که ما هم حتماً باید همین سطح از زندگی را داشته باشیم. اگر نتوانیم به این سطح برسیم آبرویمان می‌رود و در چشم همه کوچک می‌شویم.

 

 

اما چرا این رسم غلط است و باید از آن پرهیز کنیم؟ چون ۲ حالت بیشتر وجود ندارد. یا وضع مالی اقوام پایین‌تر از ماست، که در این صورت حسرت جهیزیه ما را خواهند خورد، یا وضع مالی‌شان بالاتر است و در این صورت خودمان خجالت‌زده می‌شویم و زندگی را با احساس کمبود و جا ماندن از دیگران شروع خواهیم کرد. بنابراین در هر دو حالت پیامدهایی به همراه دارد و بهتر است از چنین رسمی پرهیز کنیم.

رسم دیدن جهیزیه از طرفی موجب می‌شود که افراد تصور کنند برای رفتن زیر یک سقف حتماً باید تا زمانی که توانستند همه وسایل زندگی را فراهم کنند صبر کنند. در این صورت ازدواج به تأخیر می‌افتد و تأخیر در ازدواج اتفاق خوبی نیست. ازدواج به موقع مهم‌تر از ازدواج با وسایل کامل خانه است. می‌توان زندگی را شروع کرد و به تدریج لوازم خانه را تهیه کرد. به خصوص که برخی لوازم، اصلاً حیاتی و ضروری نیستند. خیلی‌ها این تجربه را دارند و زندگی خود را بدون لوازم کامل شروع کرده‌اند و صمیمیت، فداکاری و حال خوبی را در ابتدای زندگی خود تجربه کرده‌اند. اما وقتی این مسئله برایمان مهم می‌شود که حتماً از همان روز اول زندگی تمامی اقوام وسایل کاملی از ما ببینند، زندگی خود را با اضطراب و شرمندگی و احساساتی از این قبیل آغاز خواهیم کرد.

مشکل دیگر آن است که اصرار بر داشتن لوازم لوکس و آخرین مدل، منجر می‌شود که از هزینه‌های ضروری زندگی بمانیم. به خصوص که در دوران خوبی از لحاظ اقتصادی به سر نمی‌بریم و نیاز به صرفه‌جویی داریم. البته در دل وضعیت بد اقتصادی، یک فرصت هم وجود دارد و آن این‌که این وضعیت ما را به تفکر وادار می‌کند تا ببینیم چقدر از مخارجی که در عرف و رسومات خود در نظر می‌گیریم، معقول و ضروری است و به اصلاح الگوی مصرف خود بپردازیم.

حتی می‌توان با وسایل دست دوم زندگی را شروع کرد. مگر آسمان به زمین می‌آید؟ شروع زندگی مهم‌تر از وسایل زندگی است. اما چه چیزی نمی‌گذارد که ما بتوانیم این‌گونه فکر کنیم؟ همین رسم‌های غلط مانند رسم دیدن جهیزیه و اظهارنظرهای اطرافیان و گوشه و کنایه‌های آنان است که بر روی طرز فکر و رفتار ما تأثیر می‌گذارد. بنابراین اگر این رسم را کنار بگذاریم، دیگر خیلی از افراد از وسایل زندگی ما اصلاً باخبر نمی‌شوند که بخواهند نظر خود را بیان کنند. پس راحت‌تر می‌توانیم رفتار معقول را انتخاب نماییم و به مسائل اصلی زندگی توجه کنیم.

شادکامی هیجان خوشایند و لذت بخشی‌ست با حداکثر عاطفه مثبت وحداقل عاطفه منفی. این هیجان با علائمی مثل باور و نگاه مثبت و امید همراه است. در پی این نگاه مثبت و امید به زندگی و اتفاقاتش، احساسات منفی در فرد از بین می‌رود و شخص آرامش خواهد داشت و در نتیجه عملکردش در امورات روزمره‌ ارتقا می‌یابد. افراد شاد معمولا در زندگی فردی و اجتماعی خود (تحصیل،ازدواج، کار و غیره) موفق تر هستند؛ چون سختی‌های زندگی را بزرگ نمی‌کنند و با آن‌‌ها راحت‌تر کنار آمده و از زندگی‌شان نهایت لذت را می‌برند. این افراد چون آرامش فکری دارند و شوخ طبع هستند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند و دیگران از همنشینی با آن‌ها لذت برده و انرژی مثبت می‌گیرند. شادی، سلامت روح و روان را بهبود می‌بخشد؛ همان‌طور که امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: شادی، روح را باز می‌کند و نشاط را بر می انگیزد(غرر الحکم، ح۲۰۲۳). فرد بانشاط اختلالات روانی مثل افسردگی، اضطراب و استرس و غیره و هم‌چنین بیماری های جسمی مثل فشار خون بالا، تپش قلب، سردردهای عصبی و... را کمتر تجربه می‌کند؛ سلامت جسمی‌‌اش حفظ می‌شود و در نتیجه طول عمرش افزایش پیدا می‌کند. پس سعی کنید برای بهبود سلامت جسم و روان‌تان شاد بودن را تمرین کنید.
#شادکامی
#آرامش
#سلامت_روان
#نگاه_مثبت
#انرژی_مثبت
#اختلالات_روانی

دکتر گری چاپمن در کتاب " چگونه تعهد قلبی خود را به همسرمان ابراز کنیم ( 1992) " مفهوم  { پنج زبان عشقم } را مطرح می کند، وی از طریق این مفهوم به زوجین کمک می کند که عشق خود را به یکی از این زبان ها ابراز و دریافت کنند. این پنج زبان عبارتند از :

کلمات تایید کننده:

این زبان عشق حاوی کلمات مثبت که نشانگر قدر دانی و عشق هست می باشد مانند کلمات تشویقی، تعارف کردن، ابراز محبت کلامی و... . افراد دارای این زبان، برای ابراز و دریافت عشق از موارد یاد شده استفاده میکنند و تعهد قلبی خود را به این طریق به زوج خود ابراز می کنند.

زمان با کیفیت:

افرادی که دارای این زبان عشق هستند، صرف نظر از مدت زمان با هم بودن، فعالانه در فعالیت های مشترک شرکت می کنند. این افراد عشق خود را با بودن کنار همسر، انجام فعالیت های لذت بخش و مفید، بدون تقسیم توجه و زمان برای امورات دیگر بیان کرده و دریافت می کنند.

دریافت هدایا:

برای افرادی که این زبان را دارند نمادهای ملموس عشق مهم هستند. این افراد با دادن یا گرفتن هدیه ( فارغ از بعد مادی گرایی )  به عنوان نمادی از عشق و محبت، تعلق قلبی خود را بیان می کنند.

ارئه خدمات:

افرادی که دارای این زبان عشق هستند از طریق ارائه خدمات و انجام کارهایی که می داند برای شریک زندگیش خوش آیند هست و او از آنها قدر دانی خواهد کرد، ابراز عشق و تهعد قلبی کرده و آن را دریافت می کنند. مانند کمک در شستن ظرف ها، پختن غذا، انجام تلاش بیشتر برای کسب در آمد بیشتر و... .

تماس فیزیکی:

برای افرادی که از این زبان عشق برای ابراز و یا دریافت عشق استفاده میکنند، تماس فیزیکی مانند در آغوش گرفتن، بوسیدن، گرفتن دست، نوازش کردن و ... وسیله ای قدرتمند برای ابراز عشق و دریافت حس دوست داشته شدن می باشد.

چاپمن اینگونه استدلال می کند که، اگرچه معمولا عموم مردم از هر کدام از این زبانها تا حدی لذت می برند ولی هر فردی یک زبان غالب عشق دارد و معمولا با آن زبان، عشق و تعهد قلبی خود را ابراز کرده و دریافت می کند. 

بنظر می رسد که زوجین می توانند با شناخت و آگاهی یافتن از زبان عشق خود و همسرشان از بروز سو تفاهم ها و احساس سرخوردگی جلو گیری کرده و کیفیت رابطه و رضایتمندی زناشویی خود را افزایش دهند.

 

حیفِ هیچی نیست، حیفِ هیچی نیست. حیفش جوون خوبی بود اَا... مثلا بعد اینکه مُردم می‌خواید بگید آره؟ هیچی ارزشش رو نداره می‌دونم (صدای خنده). الان عصبی هستی؟ از هیچی عصبی نیستم؛ فقط خواستم با شما حرف بزنم. ایناهاش(قرص‌های توی دستش رو نشون میده در حالی که بالا و پایین‌شون می‌کنه). فالوورمید حقِ آب و گل دارید. زنگ بزنم مامانم و خواهرم باهاشون حرف بزنم. بعد این‌که مراقب خودتون باشید (با گریه). الان کجایی؟ الان نمی‌دونم اومدم قرص رو خریدم با آب و همین. اومدم تو پارک که زنگ بزنم با مامانم و سونیا و با شما خداحافظی کنم. مراقب خودتون باشید بچه‌ها بای بای..‌!
آن‌چه گذشت صحبت‌های دختر خانم جوان بِلاگر (به نظر من بهتر است بگوییم بَلاگر) اینستاگرامی بود که قبل از خودکشی در ارتباط زنده (لایو اینستاگرام) با دنبال‌ کننده‌هایش رد و بدل می‌کند. شاید حرف‌های این خانم را شنیده باشید. به راستی دلیلش برای خودکشی چیست؟! مشکل مالی، عاطفی، شکست عشقی، طرد شدن از سمت خانواده و... یا هیچ کدام؟
با توجه به مستندهایی که دیدم و صحبت‌هایی که با افراد مختلف داشتم؛ بیشتر مواقع جامعه مشکل مالی را مهم‌ترین دلیل خودکشی افراد عنوان می‌کند. ولی واقعیت این طور نیست. مثالش همین خانم بِلاگر، اگر ویدئو را دیده باشید؛ ظاهرش نشان می دهد وضعیت مالی خوبی دارد. چون انواع عمل زیبایی، کاشت ناخن و..‌ را انجام داده است و از طرف دیگر معمولا بِلاگرهای معروف با تعداد فالوور بالا مثل ایشان درآمد خوبی دارند. پس دلیلش مشکل مالی نمی‌تواند باشد. با خانواده‌اش هم رابطه بدی ندارد؛ چون موقعی که اسم مادر و خواهرش را می‌آورد؛ ابراز احساسات می‌کند. موارد دیگر هم به قول خودش که می گوید از هیچی عصبی نیستم دلیل این کارش نیست. به نظر می‌رسد خودش هم نمی‌داند علت چیست. فقط می گوید هیچی و اگر دقت کنید این واژه را چندین بار تکرار می‌کند. بله دلیلش هیچی است. واقعیت امر این است که بیشتر کسانی که دست به خودکشی می‌زنند به هیچی و پوچی رسیده‌اند. حتی علت اصلی خودکشی آن‌هایی که شکست عشقی و عاطفی و... هم داشتند هیچی و پوچی‌ است. چون دنیا و اموراتش ارزشی ندارند؛ وقتی انسان دلبسته آن‌ها باشد اگر از دست‌شان بدهد یا به دست‌شان نیاورد، دنیا برایش تمام شده است و ادامه زندگی برایش معنی ندارد و دست به خودکشی می‌زند. حتی وقتی انسان همه‌ی لذت های مادی دنیا را هم تجربه کرده باشد؛ باز هم روح و روانش آرامش ندارد و احساس پوچی می‌کند. چون آفرینش انسان و ذاتش به خاطر اصل دیگری است. همان طور که قرآن می فرماید: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون؛ جن و آدمى را نیافریدیم مگر براى عبادت و پرستش کردن (آیه مبارک ۵۶ ذاریات). وقتی انسان از اصل دور باشد؛ سلامت روانش به مخاطره می‌افتد و به پوچی و بی هدفی می‌رسد و به زندگی خود پایان می‌دهد.
#خودکشی
#سلامت_روان
#بِلاگر
#قرآن
#احساس_پوچی