مراحل خودکشی در دو نوع با برنامه و تکانشی متفاوت است.
هنگامی که خودکشی با طرح و برنامه است معمولا این مراحل را دارد :
۱-مشکلات شدید در زندگی و روابط بین فردی
۲-احساس رنج روانی
۳-فکر مرگ
۴-فکر خودکشی
۵- سنجیدن هزینهها و پیامدهای خودکشی
۶-ناتوانی و ناامیدی از حل مشکلات
۷-فکر خودکشی با فراوانی بالا
۸- قصد خودکشی
۹-طرح و برنامه برای خودکشی
۱۰-تهیه امکانات مورد نیاز برای خودکشی
۱۱-خداحافظی از اطرفیان
۱۲-اقدام به خودکشی
۱۳-رفتار خودکشی.
و در مواردی که خودکشی تکانشی است ، مراحل زیر را دارد:
۱-مشکل و ناکامی در زندگی
۲-فکر خودکشی
۳-اقدام به خودکشی.
۱-خودکشی تکانشی: که فرد بدون طرح و برنامه و فکر و صحبتی به صورت ناگهانی دست به خودکشی میزند.
۲-خودکشی با طرح و برنامه : فرد با طرح و برنامه قبلی برای خودکشی اقدام میکند. در این نوع خودکشی فرد معمولا از روزها قبل قصد خودکشی داشته است و مقدمات آن را تهیّه میکند و در زمان و مکان برنامهریزی شده، اقدام به خودکشی میکند
یک حقیقت ناراحتکننده وجود دارد و آن این است که خیلی از ازدواجهایی که شاهد آن هستیم از اساس اشتباه هستند و نباید از اول شکل میگرفتند. اما به دلیل عدم جدی گرفتن آموزشهای پیش از ازدواج، تعداد اینگونه ازدواجها بسیار زیاد هستند. نیازمند این هستیم که هر چه میتوانیم با فرهنگسازی و یا حتی اجباری کردن آموزشهای پیش از ازدواج، بتوانیم از آمار چنین انتخابهای غلطی که سرنوشت افراد بسیاری را تحت تأثیر قرار میدهد بکاهیم.
در ادامه برخی از مهمترین و شایعترین موارد ازدواجهای غلط را مرور میکنیم.
پول، ظاهر یا موقعیت اجتماعی
گاهی یک امتیاز در یک فرد چشم انسان را پر میکند و یادمان میرود که اساساً برای زندگی مشترک با این فرد مناسب هستیم یا خیر؟ در این مواقع در روزهای اول بیشتر به این فکر میکنیم که اگر همه بگویند همسر من فردی است که چنین امتیازاتی دارد، آبرو و عزتنفس بالایی در چشم همه پیدا میکنم. اما بعد از گذشت چند سال زندگی با چنین فردی، حالا صفات و خصوصیات مهمی که برای زندگی مشترک لازم است، خود را نمایان میکند و در صورتی که تناسبهای لازم برای یک زندگی وجود نداشته باشد، آن زندگی با مشکل روبهرو خواهد شد.
خیلی مهم است که توجه کنیم موقعیت اجتماعی یک فرد یا پول و چیزهایی از این قبیل یک مسئله است، تناسب یک فرد با ما برای اتفاقی همچون یک عمر زندگی زیر یک سقف، مسئله دیگر است. نباید این دو را با هم اشتباه گرفت و با ازدواج اشتباه، خود را سالیان دراز گرفتار نمود.
علاقه بدون تناسب
نگرش رایجی که در میان اکثر انسانها وجود دارد این است که اصلیترین ملاک برای انتخاب همسر باید علاقه باشد. در صورتی که علاقه یک موضوع فرعی است و درست است که اهمیت دارد اما اصلیترین ملاک انتخاب همسر نباید باشد. اصلیترین ملاک در انتخاب همسر تناسب است. این تناسب بیش از همه در افکار و عقاید، در فرهنگ، گروه شخصیتی و در موضوعاتی از این قبیل اهمیت دارد. گاهی دو نفر به دلایل مختلف، عواطف و علاقهای میان نشان شکل میگیرد و تصور میکنند که برای زندگی مشترک با هم مناسب هستند. در صورتی که تناسبهای مختلف را بررسی ننمودهاند و حتی آن علاقه و عواطف، منجر به غفلت و عدم توجه به موضوعات حیاتی میشود. همواره باید عاقلانه ازدواج کرد تا بتوان عاشقانه زندگی کرد.
جدی نگرفتن تحقیقات
در برخی ازدواجها مرحله تحقیقات یا اساساً انجام نمیگیرد و یا بسیار سرسری گرفته میشود. گاهی دو نفر چنان میان همدیگر علاقه و وابستگی احساس میکنند که این علاقه، چشم و گوش آنان را میبندد و با خود میگویند که دیگر نیازی به تحقیق نیست و ما انتخابمان را کردهایم. حتی گاهی بعضی از ترس اینکه با حقایقی مواجه شوند که طرف مقابل را از چشمشان بیندازد، تحقیقات را انجام نمیدهند یا آن را جدی نمیگیرند. حال آنکه اگر ما تا قبل از انجام عقد دائم متوجه شویم که طرف مقابلمان مناسب زندگی با ما نیست، درست است که تلخی و ناراحتی به همراه دارد اما خیلی بهتر از آن است که در مراحل بعدی این مسئله را متوجه و مجبور به جدایی شویم.
آدم خوبی هست
خیلی از اوقات خوبیهای یک فرد برای ما جذاب است که به ازدواج با آن فرد تمایل پیدا میکنیم. این مسئله اگرچه اهمیت دارد و این خوبیها در زندگی فواید بسیاری خواهد داشت، اما اگر تناسبهای لازم در نظر گرفته نشده باشد و با یک فرد خوب اما نامتناسب با خود ازدواج کرده باشیم، آن زندگی به مشکل بر خواهد خورد. دو انسان خوب لزوماً همسر مناسبی برای همدیگر نخواهند بود. چراکه باید حتماً تناسبهای اساسی بررسی شود.
در خیلی از مواقع دیده شده که دو انسان خوب و بسیار بااخلاق با یکدیگر زندگی مشترکی را تشکیل دادهاند اما به دلیل نبود تناسبهای فکری، فرهنگی، گروه شخصیتی و ... به قدری به اختلاف و تنش برخورد کردهاند که موجب شده از وضعیت اخلاقی قبلی خود نزول کرده و پرخاشگری، بیادبی و خصوصیاتی از این قبیل پیدا کنند.
رو کم کنی
در موارد متعددی شاهد هستیم که فردی به خاطر اینکه یکی از اطرافیانش – برای مثال برادر یا خواهر و یا دوست و فامیل و آشنا – ازدواج کرده و میخواهد از او عقب نماند، سعی میکند به سرعت اقدام به ازدواج نماید و در نتیجه با عجله و بدون دقت و بررسی کافی ممکن است فردی را برای ازدواج انتخاب نماید که مناسب با او نیست.
همچنین شاهد هستیم بعد از جدایی نیز فردی به خاطر اینکه به همسر سابق خود اثبات کند که برای او مورد ازدواج فراهم است و بدون همسر سابق خود هم میتواند زندگی خود را سروسامان دهد، دست به انتخابی عجولانه میزند که احتمال اینکه انتخابی اشتباه باشد زیاد خواهد بود. در ماهها و حتی گاهی سالهای ابتدایی بعد از جدایی، انسان وضعیت روحی مناسبی ندارد و از اینکه زندگیاش با شکست مواجه شده بسیار ناراحت است. به طور کلی گرفتن تصمیمهای مهم در شرایط غیرعادی مثل ناراحتی بیشازحد، خوشحالی بیشازحد، عصبانیت و ... اشتباه هستند.
ناچاری و نبود گزینه
برخی افراد در پیش چشم دیگران از همسر خود بسیار تعریف مینمایند و خود را فردی عاشق نشان میدهند اما در مواردی دیده شده است که در حقیقت این فرد از روی ناچاری و پیدا نکردن گزینه دیگر با همسر خود ازدواج کرده است. یعنی نه آنچنان علاقهای به همسر خود دارد و نه زندگی خوبی با او دارد و واقعیت آن است که از روی ناچاری وارد چنین مسیری شده است. این نوع ازدواجها نیز بسیار اشتباه هستند. چراکه ازدواج اتفاقی بسیار بلندمدت است و هر چه زمان میگذرد عدم تناسبها و اشتباه بودن ملاکها خود را بیشتر نشان میدهد.
عدم در نظر گرفتن مزاج یا گروه شخصیتی
سردی یا گرمی مزاج یا همان درونگرایی و برونگرایی، به ویژه درباره مردان درونگرا و سردمزاج و زنان برونگرا و گرممزاج در انتخاب همسر اهمیت دارد. بدترین نوع ازدواج وقتی است که مردی سردمزاج یا درونگرا با زنی گرممزاج یا برونگرا ازدواج کند. در این شرایط نقش زن و مرد در خانه عوض میشود و در هر موضوعی با مشکل مواجه خواهند شد.
گاهی اوقات میشنویم که وقتی در چنین ازدواجی از خانم میپرسیم که چرا با وجود این همه تفاوت شخصیتی با این مرد ازدواج کردی؟ این پاسخ را میدهد:
«از آرامشش خوشم آمد. با خودم گفتم میتونه من رو هم آروم کنه. چون من خیلی پرهیجان و ناآرام هستم.»
اما وقتی از این خانم میپرسیم که حالا به آرامش رسیدی؟ پاسخ او منفی است. چراکه اگر چنین زنی به دنبال مردی است که به او آرامش دهد، باید دقت کند که هر مردی که رفتار آرامی دارد مناسب ازدواج با او نیست. بلکه مردی آرام و در عین حال برونگرا و گرممزاج میتواند برای چنین زنی آرامشبخش باشد.
فرار از خانه
بعضی اوقات به دلیل تجربه زندگی نامناسب در دوران مجردی، میخواهیم هر طور شده از زندگی فعلیمان فرار کرده و زندگی مستقل خود را شروع کنیم و بیش از آنکه به انتخاب همسرمان دقت نماییم، فکر و ذکرمان این است که کی میشود بتوانم هر چه زودتر از این خانه فرار کنم. در نتیجه دقت در انتخاب پایین میآید و برای انتخاب همسر آینده خود عجله میکنیم.
از طرفی عواملی که موجب نارضایتی ما در زندگی مجردیمان بوده در ذهن ما پررنگتر از سایر عوامل میشود و میتواند تصمیم ما را تحت تأثیر قرار دهد. در صورتی که شاید عوامل مهم دیگری برای ازدواج حیاتی باشد و حواس ما از توجه به آنها پرت شود. مثلاً فردی به دلیل آنکه وضعیت مالی پدرش همواره خوب نبوده، در صورت مواجه شدن با اولین خواستگار پولدار، وضعیت خوب مالی خواستگارش موجب شود که این ملاک در ذهن او پررنگ شود و با خوشحالی و اعتماد کامل دست به این انتخاب بزند و احساس کند که دارد از وضعیت نامناسب فعلی خود فرار میکند و قرار است به همین آسانی به خوشبختی برسد.
نکته دیگر این است که در این مواقع، فرد به همسر آینده خود به چشم یک ناجی نگاه خواهد کرد که او را از وضعیت سیاه مطلق به وضعیت سفید مطلق خواهد برد و توقعاتش از همسر آینده خود به شکلی غیرعادی افزایش خواهد یافت. چراکه انتظار دارد او یک منجی بی عیب و ایراد باشد در حالی که همسر او یک انسان معمولی همراه با کلی اشکال و نقص است. همچنین برای نجات او وارد این زندگی نشده و او نیز نگاهی دیگر و توقع دیگری از این زندگی مشترک دارد.
تحمیل اطرافیان
در برخی موارد نیز شاهد هستیم که یک ازدواج بیش از آنکه مبتنی بر نظر خود فرد باشد، بر اساس تحمیل یا القای دیگران صورت گرفته است. در این موارد گاهی فردی با زور و اجبار نظر خود را به جوان تحمیل نموده است. گاهی نیز اینگونه است که فردی که در شرف ازدواج است چون یکی از اطرافیان خود را بسیار قبول دارد و نظرات او بر رویش خیلی تأثیرگذار است، بر طبق نظر او همسر آینده خود را انتخاب مینماید.
در چنین شرایطی وقتی بر اساس نظر دیگران ازدواج میکنیم، در آینده و در طول زندگی مشترک، نمیتوانیم به آن فرد اعتراض کنیم و تقصیر ازدواج اشتباه خود را بر گردن دیگران بیندازیم. چراکه در اغلب مواقع آن فرد اشتباه خود را نمیپذیرد و همواره از نظر خود دفاع کرده و آن را توجیه مینماید. همچنین هر کس مسئول تصمیمات و انتخابهای خود است و نمیتواند بعد از ازدواج بگوید دیگران روی من تأثیر گذاشتند. چراکه به هر حال تصمیمی است که گرفته شده و خود فرد بیش از هر کس دیگر با پیامدهای آن تصمیم سروکار خواهد داشت.
۱-خودکشی برای رهایی از رنج روانی مستمر: این نوع از خودکشی معمولا توسط افراد دارای اختلالات و آسیبهای روانی طولانی مدت از جمله افسردگی، دوقطبی و شخصیت مرزی اتفاق میفتد.
۲-خودکشی برای رهایی از آشفتگی و پریشانی:گاهی فرد دچار مشکلات ناگهانی مانند شکست عشقی،بیماری های سخت،شکست اقتصادی و مشکلات خانوادگی و ارتباطی میشود و تاب و توان تحمل و مقابله با آنها را نداشته و دست به خودکشی میزند.
۳-خودکشی نمایشی:برای جلب توجه و محبت دیگران اقدام به خودکشی میکند به همین دلیل هم اغلب طوری پیش میرود که ناموفق است.
۴-خودکشی هذیانی:گاهی اوقات افراد تحت تاثیر توهمات ناشی از اختلالاتی نظیر اسکیزوفرنی،اختلال هذیانی و یا دوقطبی نوع یک و یا مصرف موادمخدر، مشروبات الکلی و قرص های روانگردان دست به خودکشی می زنند.
گواهینامه ازدواج
سالهاست که مشاوره پیش از ازدواج در کشور ما اسماً وجود دارد اما در خیلی از موارد به صورت کلیشهای برگزار میشود و آنطور که باید جدی گرفته نمیشود. با توجه به آمار بالای طلاق و آسیبهای مربوط به ازدواجهای نادرست، نیاز به جدی گرفتن هر چه بیشتر مشاوره و آموزشهای پیش از ازدواج داریم. در هیچ کشوری اجازه نمیدهند که کسی بدون گواهینامه رانندگی پشت فرمان بنشیند و این کار را بسیار خطرناک تلقی میکنند، اما درباره انتخاب همسر که مهمترین تصمیم زندگی هر فرد است و زندگی افراد متعددی با هر ازدواج تحتالشعاع قرار میگیرد، نداشتن گواهینامه ازدواج و نگذراندن دورههای آموزشی در این حیطه امری عادی تلقی میشود و هیچ کس در این زمینه نگرانی ندارد. در صورتی که ازدواج کردن بدون داشتن صلاحیت بسیار خطرناکتر از رانندگی بدون گواهینامه است و عواقب آن بیشتر است. برای جوامع پیشرفته امروزی خیلی بد است که هنوز به اهمیت بالای این موضوع پی نبردهاند.
دنبال تأیید خود در جلسه مشاوره نباشیم
یک اتفاق رایج در جلسات مشاوره این است که گاهی فردی اهمیت مشاوره را درک کرده و برای رجوع به مشاور هم اقدام نموده است اما در اصل از صحبت با مشاور، تأییدیه گرفتن و تأیید شدن را دنبال میکند. یعنی میخواهد به همه بگوید که مشاور هم نظرات من را تأیید کرد. در این مواقع زمان اطلاعات دادن به مشاور، اطلاعات را گزینش شده و همراه با سوگیری به مشاور ارائه میدهد تا مشاور را به نظری که خود میخواهد برساند. در مشاوره پیش از ازدواج نباید سعی کنیم با دادن اطلاعات غلط به مشاور دنبال این باشیم که تأیید تصمیماتمان را از مشاور بگیریم. چراکه با این کار فقط خودمان را فریب میدهیم و نتیجهای از زمانی که برای این کار صرف کردهایم نخواهیم گرفت.
همچنین ممکن است بعد از شرکت در یک یا چند جلسه مشاوره پیش از ازدواج متوجه شویم که با نکات آموزشی در این حوزه و اصول و معیارهای صحیح یک ازدواج بسیار بیگانه هستیم. اگر به این نکته پی بردیم اتفاق خوبی است و این مسئله خودش یک قدم به جلو محسوب میشود. در این صورت نیاز به آموزش بیشتر داریم و باید این نکته را جدی بگیریم. یعنی کتابهای بیشتری مطالعه کنیم، کارگاهها و جلسات مشاوره بیشتری را بگذرانیم و از حالت بیگانگی با اصول صحیح یک ازدواج خود را خارج نماییم.
اشباع از آموزش
نکته بسیار کلیدی و شاید مهمترین معضل در روزگار ما آن است که حجم عظیم آثار هنری عاشقانه اعم از موسیقی و فیلم و ... موجب شده در نسلهای جدید یک احساس اشباع از نکات آموزشی شکل بگیرد. یعنی تصور کنند که از نکات آموزشی اشباع هستند و نیازی به آموزش ندارند. وقتی ذهن انسان با یک سری مفاهیم ولو غلط پر میشود، مانند ظرفی که درون آن با چیزی پر شده دیگر جایی برای محتوای جدید نخواهد داشت. بنابراین خیلی سخت میتوان نسلهای جدید را به ضرورت آموزش در این حوزه متوجه نمود. راهحل آن است که ابتدا باید نسبت به محتوایی که ذهنشان را پر کرده بیاعتقاد شوند و به این باور برسند که آن محتوا غلط و مخرب است تا بتوان نکات آموزشی صحیح را در ذهنشآنجایگزین نمود.
معضلی که بعد از آثار هنری چند سالی است اضافه شده آموزشهای زرد فضای مجازی است که هیچ سازوکار سنجشی برای معتبر بودن یا نبودن آن وجود ندارد. علاوه بر آثار هنری، نسلهای جدید با فضای مجازی و هزاران کانال روانشناسی و کانالهایی که در حوزه عشق و رابطه و ... آموزش ارائه میکنند مواجه هستند و در حقیقت به محاصره انواع و اقسام مطالبی که هر روز در حال ارائه است درآمدهاند. در چنین شرایطی نکتهای که پیرامون اشباع از احساس نیاز به مطالب آموزشی گفته شد تشدید میشود و اعتمادبهنفسی کاذب در افراد شکل میگیرد. به این صورت که با اعتماد به داشتههای ذهنی خود، تصمیم مهمی در حوزه انتخاب همسر میگیرند حال آنکه نمیدانند تصمیمشان تحت تأثیر آموزشهای غلط بوده است.
غرب در تکنولوژی پیشرفته است یا فرهنگ؟
یکی از دلایلی که آموزش را جدی نمیگیریم سیطره فرهنگ غربی است که باعث شده تصور کنیم روش صحیح زندگی همین است و راه دیگری وجود ندارد پس نیازی به فکر کردن در این باره نیست. در حقیقت با تقلید میخواهیم کار خود را آسان کنیم. در سالهای اخیر به دلیل پیشرفتهای تمدن غرب، برخی تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گرفتهاند و آن را دلیل پیشرفتهای علمی غرب تلقی میکنند. در صورتی که باید توجه کرد که تمدن غرب در موضوع خانواده دچار افول بوده و در این زمینه پیشرفتی نداشته است. به همین علت وضعیت مشکلات روحی و آمار بیماریهای اعصاب و روان در یک قرن گذشته در کشورهای غربی رو به افزایش بوده است. فقط به عنوان یک نمونه میتوان آمار زیر را که مربوط به مصرف داروهای ضدافسردگی است مشاهده نمود که از میان کشورهای جهان، بیشتر در اروپا و آمریکای شمالی وجود دارد.
نباید تصور کرد که صرفاً با تقلید از ظاهر سبک زندگی غرب میتوان به رشد و پیشرفت رسید. یک قاعده کلی در این جهان وجود دارد و آن اینکه هر چه که ارزشمند باشد آسان به دست نمیآید. کمارزشها آسان به دست میآیند و ارزشمندها نیازمند تلاش و سختی هستند. اگر قرار بود با تقلید ظاهری صرف در نوع پوشش و سبک زندگی غرب، پیشرفت به دست بیاید که پیشرفت کردن امری آسان میشد. هر چه آسان به دست بیاید نیز حتماً چیز ارزشمندی نخواهد بود. کار و تلاشی که موجب پیشرفتهای علمی میشود، یک مسئله است و سبک زندگی و مشکلات فردی ناشی از یک روش زندگی غلط، مسئلهای دیگر است. نباید این دو عرصه را با هم مخلوط کرد.
نکته دیگر آن است که به تعبیر امام خمینی (ره) غرب هر چه بخواهد به ما صادر کند نسخه استعماری آن را صادر میکند نه همان چیزی که خود دارد. برخی از ما تصور میکنیم که تمدن غرب میخواهد فرهنگ خود را به ما تحمیل کند تا ما نیز به پیشرفت برسیم، اما آنها به ما فرهنگ استعماری صادر میکنند. فرهنگ استعماری در یک جمله عبارت است از تزیین و زیبا جلوه دادن سبک زندگی غلطی که تا سالها انسان را اسیر خود میکند و انسان مجبور میشود سالیان زیادی به دنبال ابتداییترین نیازهای خود بدود، بدون اینکه به آنها برسد.
مشورت غلط
یک طرز فکر اشتباه و مخرب در اینجا وجود دارد که موجب شده خیلی از خانوادهها و جوانها نتوانند خود را از مشکلات سبک زندگی غلط نجات دهند. برخی پدر و مادرها و دلسوزان فرهنگی برای جلوگیری از گرایش فرزند خود به سمت فساد و بیبندوباری، برای فرزندشان اینگونه استدلال میکنند که در صورت دچار شدن به این سبک زندگی، از درس و موفقیت شغلی و اینکه در اجتماع جایگاهی پیدا کنی خواهی ماند. در صورتی که این استدلال غلط است و تأثیر تربیتی آن نیز در ذهن جوانان و نوجوانان ناچیز است. چراکه میتوان در سبک زندگی بسیار هم بیبندوبار بود اما در علم و پیشرفت درسی و شغلی نیز بسیار رشد نمود. نمونههای بسیاری از چهرههای مشهور وجود دارد که زندگی شخصیشان زندگی سالمی نبوده اما این سبک زندگیمانع رشد علمی و شغلیشان نیز نشده است.
نکته کلیدی در اینجا این است که میان زندگی و شغل باید یک تفکیک صورت دهیم. اگر ما سبک زندگی غلط را دنبال کنیم، آشفتگیهای بسیار و مشکلات شخصی فراوانی برای ما به وجود خواهد آمد که میتواند ما را حتی تا مرز فروپاشی روانی نیز به پیش ببرد. صرفنظر از اینکه در شغل خود موفق هستیم یا خیر و جایگاه بسیار بالایی داریم یا جایگاهی متوسط و پایین. اصل زندگی است و شغل یک مسئله فرعی. چراکه ما شغل و درآمد را برای زندگی کردن میخواهیم نه اینکه زندگیمان را برای شغل بخواهیم. بنابراین اصل بر این است که بتوانیم یک زندگی توأم با آرامش و بدون مشکلات روحی را سپری کنیم. در نتیجه تبیین این نکته و تفکیک این دو عرصه از یکدیگر برای فهم بهتر آسیبهای اجتماعی و مقابله با آنها ضروری است.
تقلید از فرهنگ خانوادگی
نگرش غلط دیگری که وجود دارد این است که گاهی ما از فرهنگ خانوادگی خود تقلید میکنیم در حالی که هیچ تضمینی وجود ندارد که روش زندگی خانواده و اقوام ما درست باشد. مخصوصاً وقتی اشتباهات آنان و مشکلاتی که برایشان رقم خورده را میبینیم باید متوجه شویم که کامل و بینقص نیستند و حتماً یک جای کارشان عیبی دارد. در این مواقع باید به مسائل خانوادگی و فامیلی به عنوان یک تجربه غلط و یک عبرت نگاه کرد و نباید تصور کرد که مجبور به تقلید هستیم. این مسئله رایجی است و ناشی از همان گرایش به عدم تفکر است. از آنجا که فکر کردن سخت است و تقلید، بسیار آسان و سریع.
یک میل غلط به صورت ناخودآگاه در انسانها وجود دارد که تصور میکنند چون بیش از هر کسی در این دنیا به نزدیکانشان اعتماد دارند و میدانند که بدشان را نمیخواهند، لزوماً افراد متخصصی در امور اجتماعی و امور مربوط به زندگی هستند. در حالی که شاید یک فردی دلسوز ما باشد اما در حوزه ازدواج و انتخاب همسر نه تنها تخصص نداشته باشد بلکه باورهای غلطی در او وجود داشته باشد. بنابراین نباید تقلید از فرهنگ خانوادگی را با آموزش جایگزین نمود و کار خود را راحت کرد. همانطور که پیشتر گفته شد هر چه که ارزشمندتر باشد سختتر به دست میآید و نباید به دنبال این باشیم که کار خود را راحت کنیم. به خصوص در موضوع مهمی مانند انتخاب همسر که تا پایان عمر سرنوشت زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد.