آنچه که رابطه را خراب می کند اضطراب است. بعد از شروع یک رابطه دو نفره، این رابطه دیر یا زود دچار چالش خواهد شد. به عبارت دیگر، هیچ رابطه دوگانه ای را نمی توان دید که همیشه مطلوب بوده باشد. ناگزیر در مواردی دچار مشکل می شود که این حالت موجب ایجاد اضطراب می شود. طرفین رابطه برای رهایی از این اضطراب رابطه گاهی رابطه را مثلثی می کنند مثل بچه دار شدن. یک رابطه دوجانبه وقتی دچار اضطراب می شود به دنبال عاملی است که این اضطراب را کاهش دهد و اگر این عامل خارج از دو نفر باشد رابطه مثلثی می شود.

این عامل سوم همان پانسمان است. 

عامل سوم ممکن است رابطه را پایدار کند ولی اضطرب رابطه را مزمن خواهد کرد.

گوش دادن فعال راه حل اثربخشی در کم کردن اضطراب رابطه میان زوجین می تواند باشد.

شرایط گوش کردن فعال

  1. Paraphrase ، نقل به مضمون نکردن 

نقل به ضمون کردن یعنی این که من کلام یک نفر را معنا کنم و سپس با آن معنا ارتباط برقرار کنم. فرد در ذهن خودش یک قضاوت و معنایی میکند، مضمون کلام را تغییر میدهد و بر اساس آن مضمون شروع به رفتار کردن میکند.

پس یکی از هشیاری هایی که باید به افراد داده شود نقل به مضمون نکردن است یعنی کلام طرف را معنا نکنند و خود کلام را گوش کنند. و اگر هم معنا میکنند از فرد بپرسند که معنایی که برداشت کردم اینه، درسته یا غلطه؟

  1. Clarify کردن یا تصریح کردن

پیام باید واضح باشد نه مبهم، مستقیم باشد نه غیر مستقیم. بررسی میکنیم که آیا پیامهامون رو به هم مستقیم میدهیم یا غیر مستقیم. پیام غیرمستقیم و مبهم موجب میشود مسیر گفت و گو منحرف شده و طرفین به هدف خود در گفت و گو نرسند.

پیام غیر مستقیم: فرد حرفی میزند اما منظور چیز دیگری است. معمولاً خانم ها از پیام غیر مستقیم خوششان می اید چون خودشان گاهی می فهمند.

﴿پیام مستقیم یعنی من دقیقاً بگویم که چه میخواهم

3. فیدبک دادن و فیدبک گرفتن

دو نفر که دارن با هم صحبت میکنند یک خرده که صحبت کردند صحبت را متوقف کنند و طرف مقابل یک فیدبکی به فرد بدهد و بگوید که آیا حرفهای شما را شنیدم؟

  • شما منظور من و فهمیدی؟ متوجه شدی من چی گفتم؟ (به کار بردن این گونه جملات غلط است)
  • من تونستم منظورم رو برسونم؟ حرف من قابل درک بود؟ نیاز به توضیح بیشتری نداریم؟ شما از حرفهای من چی دریافت کردی؟ (طریقه صحیح ودرست)

عشق یا ازدواج؟

دوگانه عشق و ازدواج یکی از دوگانه‌های غلطی است که در سال اخیر در جامعه ما شکل گرفته است. کم‌کم واژه رابطه دارد با واژه ازدواج جایگزین می‌شود و تصور افراد به این سمت می‌رود که یا باید راه عاشق شدن و تجربه کردن روابط عاشقانه را در پیش بگیرند و یا باید ازدواج کنند. گویی در ازدواج و تشکیل خانواده هیچ‌گونه عشقی وجود نخواهد داشت. به خصوص اگر فردی در خانواده‌ای زندگی کرده باشد که مدام دعواهای مکرر پدر و مادر خود را شاهد بوده و در رابطه پدر و مادر خود کمتر اثری از احترام و همدلی دیده باشد، بیشتر احتمال دارد به این دوگانه غلط باور پیدا کند.

این مسئله تا جایی پیش رفته که برخی از افراد در نسل‌های جدید به کلی نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده دید منفی پیدا کرده‌اند و به دنبال راه‌های جایگزین می‌گردند. هدف آن است که به نیاز به عشق و آرامش برسند و تصور می‌کنند این هدف با ازدواج محقق نمی‌شود و ازدواج امری است پر از دردسر و مشکلات گوناگون. حقیقت آن است که عشق پایدار و حقیقی و به دور از شعار و تظاهر تنها با تشکیل خانواده محقق خواهد شد. اما نکته اینجاست که در ازدواج باید آموزش‌های صحیح پیش از ازدواج را جدی گرفت تا ازدواجی درست انجام داد. در ازدواج‌های اشتباه به قدری مشکلات فراوان است که انسان‌ها با این نتیجه می‌رسند که شاید ازدواج از اساس کاری اشتباه است.

 

 

داروینیسم اجتماعی

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات امروز جوامع مختلف از جمله جامعه‌ایرانی، مفهوم داروینیسم اجتماعی است. داروینیسم بر اساس دو اصل انتخاب طبیعی و بقای اصلح بنا شده است. به این معنی که طبیعت انتخاب می‌کند که چه موجودی اصلح و قوی‌تر است و باید بقا پیدا کند. سایر موجودات نابود خواهند شد. داروینیسم اجتماعی یعنی همین روند در میان انسان‌ها اتفاق بیافتد. داروینیسم اجتماعی هم در مناسبات اقتصادی شکل می‌گیرد و هم در مناسبات فرهنگی. چگونگی آن در مناسبات اقتصادی مشخص است؛ عده‌ای از حق دیگران سهم بیشتری برای خود بر می‌دارند. اما همین رویه در مناسبات فرهنگی نیز می‌تواند رقم بخورد. به این صورت که عده‌ای به خاطر برخورداری‌های بیشتر، در تنوع‌طلبی بیشتر پیش خواهند رفت و سایرین، از حداقل آنچه که حق‌شان هست بی‌بهره خواهند ماند. بارها شنیده‌ایم که فردی رابطه دوستی خود را از دست داده است به این دلیل که طرف مقابل او فردی پولدارتر یا برخوردارتر در جنبه‌های مختلف را پیدا کرده و آن فرد را به او ترجیح داده است.

 

سرنوشت قمارباز

داروینیسم اجتماعی موجب می‌شود افراد یک جامعه به سرنوشت یک قمارباز دچار شوند. یک فرد قمارباز چه در بازی قمار برنده شود و چه بازنده، به قمار اعتیاد پیدا می‌کند. چون در صورت برنده شدن، مکانیسم پاداش در مغز او فعال می‌شود و این اعتماد در او شکل می‌گیرد که پس می‌تواند از این راه به نتیجه رسید و کسب درآمد کرد. بنابراین در قمار بعدی پول بیشتری را وارد خواهد کرد. در صورت بازنده شدن نیز حس انتقام و جبران ضرر موجب خواهد شد به قمار خود ادامه دهد تا بالاخره بتواند ضرر خود را جبران کند.

 

 

وقتی در یک جامعه، ازدواج با روابط دوستی جایگزین شود و حریم میان زن و مرد کم‌رنگ شود و مسابقه زیبایی و جلب نظر دیگران شکل بگیرد، افراد آنجامعه دقیقاً حال و روز یک فرد قمارباز را در مناسبات زندگی خود تجربه خواهند کرد. قمار یک پدیده اقتصادی است اما همان اتفاقی که در قمار می‌افتد، در فرهنگ و زندگی نیز تکرار خواهد شد. به این معنا که افراد از تجربه روابط دوستی مختلف، لحظات خوشی را تجربه می‌کنند و لذت‌هایی را می‌چشند و خاطرات خوبی بر جای خواهد ماند. در این لحظات حس برنده بودن به سراغ انسان می‌آید و فرد می‌خواهد همین مسیر را ادامه دهد تا زندگی خود را زیباتر کند. اما از آنجا که این خوشی‌ها با مشکلات و رنجه‌ای فراوانی نیز همراه می‌شود و در نهایت شکست عشقی را تجربه می‌کنند، اینجاست که فرد احساس بازنده بودن و خسارت می‌کند و می‌خواهد هر طور شده این خسارت را جبران کند. بنابراین سعی می‌کند با ورود به رابطه‌ای جدید این خلأ را جبران کند و این مسیر همواره ادامه می‌یابد و فرد دچار اعتیاد به روابطی کوتاه‌مدت و بی‌سرانجام خواهد شد.

 

توهم نامحدود پنداشتن محدودها

اساساً چرا داروینیسم اجتماعی روی می‌دهد؟ دلیل آن خطای شناختیِ «توهم نامحدود پنداشتن محدودها» است. آثار هنری و رسانه‌ها در دنیای امروز باعث می‌شوند که ما گاهی فراموش کنیم که برخی مفاهیم در این دنیا محدود است و نمی‌توان در استفاده از آن‌ها زیاده‌روی کرد. از آنجا که پول مفهومی محدود است داروینیسم اجتماعی در مناسبات اقتصادی روی می‌دهد. در مناسبات فرهنگی نیز از آنجا که تعداد انسان‌ها محدود است، برای تنوع‌طلبی و بهره‌مندی بیشتر از ارتباط به جنس مخالف با محدودیت مواجه هستیم و نمی‌توانیم آن چیزی که در ذهن‌مان هست مبنی بر «هر چه بیشتر از لذت‌های دنیا بهره بردن» را محقق کنیم.

این مشکل در یک جامعه دینی به این صورت بروز می‌کند که وقتی افراد با توهم «بیشتر از لذت‌های دنیا بهره بردن» سبک زندگی خود را تغییر می‌دهند و در واقعیت با محدودیت بعضی از مفاهیم روبه‌رو می‌شوند، این‌گونه تصور می‌کنند که این احساس محدودیت، ریشه در حدود الهی دارد. بنابراین به شکلی افسارگسیخته به حدود الهی حمله می‌کنند چراکه این حدود را دلیل احساس محدودیت خود می‌دانند. در حالی که این محدودیت در ذات برخی از مسائل وجود دارد و مربوط به حدود الهی نیست. همان‌طور که اشاره شد تعداد انسان‌ها محدود است که موجب می‌شود تنوع‌طلبی انسان را گرفتار نماید.

انسان موجودی سیری‌ناپذیر است. فلسفه حدود الهی دقیقاً به خاطر محدود بودن برخی مفاهیم است. چراکه اگر ما بخواهیم با توهم نامحدود بودن محدودها، پاسخ سیری‌ناپذیری خود را در مفاهیم محدود جستجو کنیم، به افسردگی دچار خواهیم شد.

پیامبر (ص) جمله‌ای در این باره دارند:

طالب دنیا 3 ویژگی دارد: غم و اندوهی که پایان ندارد، فقری که بی‌نیازی برایش نیست و گرفتاریی‌ای که از آن خلاصی نیست. [1]

ازدواج، تعهد به همسر، رعایت حجاب و ... همگی به خاطر این است که تعداد انسان‌ها محدود است. اما افرادی که این حقیقت را متوجه نشده‌اند و به دلیل کثرت عجیب آثار هنری عاشقانه به خطای شناختی‌ای که پیش‌تر گفته شد دچار شده‌اند، این حدود را علت احساس محدودیت خود تصور می‌کنند. همه این‌ها منجر به این می‌شود که در یک جامعه تمایل به ازدواج کم‌رنگ شده و روابط خارج از ازدواج رایج شود و افراد مانند یک قمارباز به این روابط اعتیاد پیدا کنند و همواره در تکاپو برای جبران ضرر قمار خود باشند.

 

کینه و انتقام از جنس مخالف

مشکل دیگری که در این شرایط پیش می‌آید پیدا شدن کینه علیه جنس مخالف و حس انتقام است. وقتی فردی روابط ناموفق متعددی را تجربه می‌کند، در برخی موارد این فرد دچار یک احساس شکست و کینه علیه تمامی انسان‌هایی که هم جنسیت با او نیستند می‌شود. بنابراین به دنبال انتقام می‌رود. انتقام از هر فردی که بر سر راه او قرار می‌گیرد و مهم نیست که آیا آن فرد بوده که به او لطمه روحی وارد کرده و شایسته انتقام است یا خیر. در این موارد شاهد هستیم که کارکرد ارتباط با جنس مخالف از حالت مکمل بودن و عشق و محبت و همکاری، به مقابله و دشمنی و رقابت تبدیل می‌شود.

 

زن و مرد، مخالف یا مکمل؟

در جامعه‌ای که روابط خارج از ازدواج جایگزین تشکیل خانواده شود، زن و مرد از حالت مکمل یکدیگر، به رقیب و مخالف هم تبدیل می‌شوند. به جای همکاری و همدلی، رقابت میان زن و مرد به وجود می‌آید و از نیازها و کشش‌هایی که میان دو جنس وجود دارد به عنوان طعمه برای غلبه بر هم استفاده خواهند کرد. یعنی از صفات جنسیتی به جای آن‌ که برای تکمیل یکدیگر و بقای خانواده استفاده شود، در راستای ضربه زدن به یکدیگر استفاده خواهند شد. در نتیجه به جای آرامش، آشفتگی و به جای دوستی، دشمنی پدید می‌آید.

نبود حجاب و فرهنگ نامحرم در یک جامعه، این بازی را تشدید خواهد کرد که در جوامع غربی شاهد آن هستیم. برای مثال چون مردان برای تسلط بر زنان از توانایی بیشتری برخوردار هستند، زن از جاذبه‌های بصری و جنسی خود به عنوان قدرت در مقابل مرد و برای توازن قوا استفاده می‌کند. چراکه زنان وقتی با خود فکر می‌کنند که چگونه بر برتری‌هایی که در مردان وجود دارد غلبه کنند، به این نتیجه می‌رسند که نقطه‌ضعف مردان جذابیت‌هایی است که در زنان وجود دارد. این یکی از دلایلی است که شاهد هستیم برخی زنان حجاب را بر نمی‌تابند. ابتدا این مسئله در جوامع غربی رقم خورد و حجاب از فرهنگ آنان حذف شد و با یک تأخیر حدوداً 100 ساله به جوامع اسلامی نیز کشیده شده است.

 

 

در آیه 21 سوره روم می‌فرماید:

«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَيْها»

شما را زوج آفریدم تا از ارتباط با یکدیگر به آرامش برسید. اما وقتی روابط زن و مرد از چارچوب خانواده خارج می‌شود به جای آرامش، آشفتگی به بار می‌آید. همچنین در ازدواج‌های اشتباه نیز همین اتفاق رقم می‌خورد. چرا این‌گونه می‌شود؟ مگر کارکرد زوجیت در خلقت، آرامش نیست؟ پس چرا به آشفتگی می‌رسیم؟ علت آن است که همان کسی که برای ما زوج آفریده، روش ارتباط و تعامل با او را نیز به ما ارائه کرده است. اما گاهی ما دقیقاً برعکس مسیری که خالق تعیین نموده را می‌پیماییم.

«مسیر برعکس» لاجرم «نتیجه برعکس» را برای ما رقم خواهد زد.

 

از رابطه دوستی نمی‌توان توقع ازدواج داشت

نکته پایانی آن‌که بیشتر انسان‌ها معمولاً علاقه‌مند به تشکیل خانواده هستند اما گاهی توانایی این کار را ندارند و در نتیجه سبک زندگی جایگزین را جستجو می‌کنند. اما اشتباه بزرگ آنان این است که از یک رابطه دوستی، توقع همه شرایطی که در یک ازدواج وجود دارد را دارند. از رابطه دوستی نمی‌توان توقع ازدواج داشت یعنی این نوع رابطه نمی‌تواند تمامی جنبه‌هایی که یک ازدواج دارد را برای ما فراهم کند. همچنین نمی‌توان به یک نیاز دائمی، پاسخ موقتی داد. این‌گونه روابط همواره موقتی هستند و ادامه نمی‌یابند مگر در مواردی که به ازدواج ختم شوند.

به عنوان مثال توقع دارند که طرف مقابل، تنها به آن‌ها وفادار باشد و با شخص دیگری در ارتباط نباشد که این توقع غیرممکن است و هیچ راهی برای رسیدن به این خواسته نیز وجود ندارد. یا خیلی از پسران توقع دارند که حتماً در این ارتباط، روابط جنسی نیز وجود داشته باشد اما با مخالفت از سوی طرف مقابل مواجه می‌شوند. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات و آشفتگی‌های این نوع روابط همین است که افراد از رابطه خود توقع ازدواج دارند و می‌خواهند از همه شرایطی که در یک ازدواج وجود دارد برخوردار باشند اما هیچ‌گاه به این هدف نمی‌رسند و خیلی از خواسته‌های آنان برآورده نمی‌شود. چراکه از این نوع روابط نمی‌توان توقع وجود شرایط یک ازدواج را داشت.

 

 

______________________

پی‌نوشت: 

[1] «اَنَا زَعِیمٌ لِمَنْ اَکَبَّ عَلَی الْدُّنْیا بِفَقْرٍ لا غِنَاءَ لَهُ وَ بِشُغْلٍ لا فِراغَ لَهُ وَ حُزْنٍ لا اِنْقِطاعَ لَهُ» - بحارالانوار، ج70، ص81

اهمیت محبت کردن به کودک،بایدها و نبایدها

یکی از نیازهای مهم کودکان پس از مسائل زیستی، احساس امنیت عاطفی‌ست، که به‌وسیله‌ی محبت کردن تامین می‌شود. محبت در سال‌های اولیه‌ی زندگی کودک، نقش مهمی در سلامت روانی او دارد.   کودک در سایه‌ی عشق و محبت، احساس ارزشمندی و مفید بودن می‌کند و مسائل خود را راحت‌تر با والدین در میان می‌گذارد.

تربیت‌پذیری کودک نیز زمانی تحقق می‌یابد که ارتباط بین والدین یا سرپرست با کودک محبت‌آمیز باشد. کودکی که مورد بی مهری والدین قرار می گیرد، به سختی به دیگران اعتماد می‌کند، احساساتش را به سختی ابراز می‌کند و برای کنترل آنها مشکل دارد.

 محبت ورزی به کودک در سالهای اول  زندگی ممکن است به او کمک کند تا «هیپوکامپ» منطقه‌ای مهم در مغز که با یادگیری، حافظه و واکنش در برابر فشارهای عصبی مرتبط است، بزرگتر شود. محبت به کودکان،  در خلق و روحیه آنها تأثیرگذار است و باعث شادی آنها می شود. همچنین محبت و نوازش باعث پایین آمدن سطح هورومون کورتیزول که یک هورمون استرس است می شود.  تردیدی نیست که هر شخصی فرزندش الویت زندگی اوست و برای پاره تنش بهترین را می‌خواهد اما محبت غیر متعارف به شخصیت او لطمه وارد می‌کند.

 کودکانی که بدون حد و مرز محبت را از والدین دریافت می کنند یا همان کودکان نازپرورده، در آینده شخصیت شکننده ای خواهند داشت. کودکی که به اسم محبت، همیشه در مرکز توجه بیش از اندازه بوده و به همه‌ی خواسته‌هایش رسیده، از دیگران هم همین انتظار را دارد. چنین کودکی به فردی پرتوقع و زودرنج تبدیل می‌شود که تحمل کوچک‌ترین مخالفت و ناکامی را ندارد. کودکان نازپروده همه چیز را در کمترین زمان ممکن می خواهند این کودکان نمی فهمند که فراهم کردن بعضی چیزها طول می کشد والدین این کودکان در کمترین زمان ممکن، همه چیز را برای آنها فراهم کرده اند. بنابراین معنای صبر و بردباری را یاد نگرفته اند و بعبارت دیگر صبر برای آنها هیج مفهومی ندارد. این کودکان زمانی به مشکل برمی خورند که پس از قدم گذاشتن در دوره ی بزرگسالی، وارد دنیای واقعی شوند. تحمل کردن زندگی بدون صبر، برای آنها دشوار و منزجر کننده خواهد بود.

والدین این کودکان از روی مــهــربانی تمام کارهای شخصی آنها را انجام می‌دهند، و همین باعث می شود آنها مسئولیت‌پذیری را یاد نگیرند. و در آینده به بزرگسالانی نابالغ تبدیل می شوند. این کودکان هر کاری را که بخواهند انجام می دهند،. به همین دلیل است که این کودکان وقتی به مدرسه می روند، احترام زیادی برای مربیان و معلمان  و همکلاسی ها قائل نیستند و سازگاری با قوانین مدرسه برای آنها سخت است. بنابراین با توجه به موارد فوق، جای تعجب نیست که کودک در آینده با بی نظمی در زندگی و  نداشتن خود کنترلی، به مشکل بر بخورد. والدینی  که محبت بی حد و اندازه ای به کودکان خود می کنند، آنها را خودمحور و مطالبه گر تربیت می کنند و همین امر موجب تضعیف مهارت های اجتماعی آنها می شود، والدینی که محبت بیش از حدی به فرزندان خود می کنند، فکر می کنند که پدر و مادر نمونه ای هستند ولی حقیقت این است که آنها هیچ لطفی به فرزندان خود نمی کنند.

مریم پرتوی، روانشناس و روان درمانگر کودک و نوجوان

عوامل آلوده کنندۀ شدید رابطه‌ها 

زمانی که افراد یکی از علایم زیر را در تعاملات روزمره خود نشان دهند غالبن دچار آلودگی در رابطه هستند.
1) تعصبات: تعصب بدین معنی که فرد یک عقیده داشته باشد و بخواهد که آن را به دیگری تحمیل کند. در واقع یعنی به دنبال این هدف است که دیگری را به نفع خودش تغییر دهد دو نشانه عمده آن به این شکل است که الف) از این که با فرد مخالفت شود به شدت ناراحت می شود. ب) خودش علاقمند است که نظرش را به دیگری تحمیل کند ؛ اینی که من میگم درسته و تو باید تغییر کنی. پس می خواهد که دیگری بدون منطق و دلیل باورش را قبول داشته باشد. تعصب از عصبیت می آید یعنی من می خواهم که تو تغییر کنی.

2) مقایسه های‌منفی: مخصوصاً مقایسه های منفی صعودی، فرد همسرش را با کسی بالاتر از خودش مقایسه کنم یا زندگی اش را با کسی که بالاتر از خودش هست مقایسه کند.

3)بی احترامی : وقتی که حرمت طرف مقابل را نگه ندارید. حالا احترام به چه معناست؟
احترام یعنی حریم نگه داشتن، در تعریف پیاژه از احترام دو عامل محبت و ترس در هم ضرب می شوند یعنی وقتی دوتا هیجان ترس و محبت با هم ترکیب می شوند. افراد الف)وقتی از کسی نترسند ممکن است به او بی احترامی کنند، ترس همیشه هم مخرب نیست گاهی در رابطه میزانی از ترس که شدید و اضطراب زا نباشد لازم است تا حرمت ها حفظ شود ب) ممکن است به کسی که محبت نداشته باشند هم بی احترامی کنند.

4) پرداختن به حواشی: عدم تشخیص اولویت ها رابطه ها را آلوده می کند. مثلا یک موضوعی که برای شما مهم است و برای همسرتان در حاشیه است را بارها در تکرار نکنید. قبل از هرچیزی به لیستی پیرامون اولویت ها برسید.
5) اضافه کردن عوامل بی ربط به موقعیت: یک بحثی که ربطی به موضوع فعلی که پیرامون ان صحبت می کنند ندارد را طرفین وسط می کشند.
6) کشاندن مسائل قدیمی به گفتگوی حاضر: گفتگوی بعضی افراد تاریخچه دارد، مثل نوار ضبط شده از گذشته تا به الان گفته میشود و فضای ارتباطی را خراب میکند.

 

مهمترین روش‌های اقدام به خودکشی عبارتند از: 

خوردن دارو و سم مانند قرص برنج، حلق‌آویز کردن، غرق شدن در آب، خفگی با پلاستیک، پریدن از بلندی مانند ساختمان و پل ، رگ زدن،‌ خودسوزی و اسلحه گرم .

یکی از اقدامات پیشگیرانه، در دسترس نبودن وسایل خودکشی است که بخصوص برای افراد با سابقه خودکشی و نزدیکان آنها دارای اهمیت است همچنین آگاهی از روش های مرسوم خودکشی برای خانواده ها و افراد مداخله کننده‌ و کمک کننده به اقدام کنندگان ضروری است.